جمشید مشایخی به اعتقاد من تجسم کاملی از یک بازیگر با معیارهای یک بازیگر حرفهای است. قبل از اینکه با او کار کنم و در زمان دانشجویی، مشایخی برای من یک غول بازیگری بود. وقتی کارهای …
جمشید مشایخی به اعتقاد من تجسم کاملی از یک بازیگر با معیارهای یک بازیگر حرفهای است. قبل از اینکه با او کار کنم و در زمان دانشجویی، مشایخی برای من یک غول بازیگری بود. وقتی کارهای تئاتر او را میدیدم، مو به تنم سیخ میشد و احترام خیلی زیادی برایش قایل بودم. دو نمایش با او کار کردم. مشایخی مانند دانشجویی که تازه از دانشکده فارغالتحصیل شده بود، دل به کار میداد و اصلا برایش مهم نبود که چندمین اثرش است چون خود را متعهد و مسوول به کار میدانست. از همه زودتر سر صحنه حاضر میشد و از همه دیرتر میرفت.
آنقدر دل به کار میداد که باعث میشد در پشت صحنه آرامش به وجود بیاید. از نظر کار بازیگری چنان شخصیتی دارد که بزرگیاش را میتوان در کارهایی که انجام داده است، دید. در هر نقشی که ظاهر میشد، همان کاراکتر را به خود میگرفت. من با بازیگران مختلفی همکاری کردهام اما هرگز هیچکدام به گرد او نمیرسند. برای اینکه به کارش ایمان دارد. هیچوقت ادا و اصول در نمیآورد. مشایخی درعین بزرگی وقتی به زندگیش نگاه میکنید، میبینید بیانگر همان ضربالمثل معروف است: «درخت هرچه پربارتر، افتاده تر.»
همیشه سرش پایین است و با افراد طبقه سوم و چهارم جامعه برخورد خیلی محبتآمیزی دارد. او بازیگری را درک کرده و ایمان دارد. با کارش هم شوخی ندارد. حتی با نسل جوانتر از خودش ارتباط خیلی خوب دارد و همین رابطه باعث شد جوانها شیفته او باشند. در نمایش دومی که با مشایخی کار کردم، در راه بازگشت از اصفهان برای مراعات حالش، بلیت هواپیما گرفتم ولی قبول نکرد و گفت که دوست دارد با بچههای دیگر همراه باشد. به همین خاطر با اتوبوس برگشت. در طول مسیر ۴۰،۳۰ جوان بودند و او با همه آنها دوست شد تا آنجا که برخی اوقات به جوانها میگفتم کمی مراعات حال او را بکنند و بگذارند مشایخی استراحت کند اما او میخواست که با آنها باشد.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است