امروز با سعدی ـ چهار‌شنبه ۱۷ فروردین

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود هر که مجموع نشستست، پریشان نرود آنکه در دامنش آویخته باشد خاری هرگزش گوشهٔ خاطر به گلستان نرود سفر قبله دراز است و مجاور با دوست روی در قبلهٔ …

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستست، پریشان نرود
آنکه در دامنش آویخته باشد خاری
هرگزش گوشهٔ خاطر به گلستان نرود
سفر قبله دراز است و مجاور با دوست
روی در قبلهٔ معنی به بیابان نرود
گر بیارند کلید همه درهای بهشت
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود
گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی
اندرونت به گل و لاله و ریحان نرود
هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست
مدّعی باشد، اگر بر سر پیکان نرود
صفت عاشق صادق به درستی آن است
که گرش سر برود، از سر پیمان نرود
به نصیحتگر دل شیفته می‌باید گفت
برو ای خواجه که این درد به درمان نرود
به ملامت نبرند از دل ما صورت عشق
نقش بر سنگ نبشتست، به توفان نرود
عشق را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن
هیچ عیّار نباشد که به زندان نرود
سعدیا، گر همه شب شرح غمش خواهی گفت
شب به پایان رود و شرح به پایان نرود