امروز با سعدی

اگر تو برشکنی، دوستان سلام کنند که جور قاعده باشد که بر غلام کنند هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد ز دست دوست، نشاید که انتقام کنند به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی چو روی باز کنی، …

اگر تو برشکنی، دوستان سلام کنند
که جور قاعده باشد که بر غلام کنند
هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد
ز دست دوست، نشاید که انتقام کنند
به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی
چو روی باز کنی، بازت احترام کنند
مرا کمند میفکن که خود گرفتارم
لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند
چو مرغ خانه به سنگم بزن که باز آیم
نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند
یکی به گوشه چشم التفات کن ما را
که پادشاهان گه‌گه نظر به عام کنند
که گفت در رخ زیبا حلال نیست نظر؟
حلال نیست که بر دوستان حرام کنند
ز من بپرس که فتوا دهم به مذهب عشق
نظر به روی تو شاید که بر دوام کنند
دهان غنچه بدرد نسیم باد صبا
لبان لعل تو وقتی که ابتسام کنند
غریب مشرق و مغرب به آشنایی تو
غریب نیست که در شهر ما مقام کنند
من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است
که روی در غرض و پشت برملام کنند
به جان، مضایقه با دوستان مکن سعدی
که دوستی نبود، هرچه ناتمام کنند