امروز با سعدی

گر آن مراد، شبی در کنار ما باشد زهی سعادت و دولت که یار ما باشد اگر هزار غم است از جهانیان بر دل همین بس است که او غمگسار ما باشد به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق گر آن لطیف جهان، …

گر آن مراد، شبی در کنار ما باشد
زهی سعادت و دولت که یار ما باشد
اگر هزار غم است از جهانیان بر دل
همین بس است که او غمگسار ما باشد
به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق
گر آن لطیف جهان، یار غار ما باشد
از آن طرف نپذیرد کمالِ او نقصان
وزین جهت، شرف روزگار ما باشد
جفای پرده‌درانم تفاوتی نکند
اگر عنایت او پرده دار ما باشد
مراد خاطر ما مشکل است و مشکل نیست
اگر مراد خداوندگار ما باشد
به اختیار قضای زمان بباید ساخت
که دائم آن نبود کاختیار ما باشد
و گر به دست نگارین دوست کشته شویم
میان عالمیان افتخار ما باشد
به هیچکار نیایم، گرم تو نپسندی
و گر قبول کنی، کار کارما باشد
نگارخانهٔ چینی که وصف می‌گویند
نه ممکن است که مثل نگار ما باشد
چنین غزال که وصفش همی رود، سعدی
گمان مبر که به تنها شکار ما باشد