دورنمای افزایش وابستگی متقابل

در سال ۱۹۷۹ من وابستگی متقابل میان دولت ها را کم اما رو به فزونی توصیف نمودم. درست است که وابستگی متقابل افزایش یافته است. اما اگر آن را از لحاظ تجارت یا جریان های سرمایه به عنوان …

در سال ۱۹۷۹ من وابستگی متقابل میان دولت ها را کم اما رو به فزونی توصیف نمودم. درست است که وابستگی متقابل افزایش یافته است. اما اگر آن را از لحاظ تجارت یا جریان های سرمایه به عنوان درصدی از تولید ناخالص ملی مورد ارزیابی قرار دهیم، در حدود سال ۱۹۱۰ ،اگر آن را با تحرک نیروی کار مقایسه کنیم کمتر و اگر آن را با وابستگی متقابل نظامی دولت ها مقایسه نماییم هنوز این وابستگی متقابل نسبت به سال مزبور کم تر است با این همه فرد احساس می کند که جهان کوچک تر شده است و سفر بین المللی سریع تر، آسان تر و ارزان تر انجام می گیرد. موسیقی، هنر، شیوه آشپزی و سینما در مراکز بزرگ جهانی و فراتر از آن شکل بین المللی به خود گرفته اند.
ارتباطات تقریباً آنی است و چیزی فراتر از واژه ها قابلیت انتقال پیدا کرده است. و از پیامد های کاهش تحرک نیروی کار می کاهد .
می توان شغل های با تکنولوژی بالا را نزد متقاضیان آورد، به جای اینکه آنان را نزد چنین شغل هایی برد خارجی ها می توانند عضو تیم های طراحی آمریکایی باشند بدون اینکه وطن خود را ترک کنند قبل از این که جنگ جهانی اول رخ بدهد به وابستگی متقابل نزدیک دولت ها به منزله نویدی برای یک عصر صلح آمیز میان ملت ها و دموکراسی و رفاه در درونشان می نگریستند. جمع کردن وابستگی متقابل، صلح، دموکراسی و رفاه چیز جدیدی نیست. نورمن آنجل در کتاب
پر مخاطب و به صورت انبوه ترجمه شده خود، توهم بزرگ، متون دو نسل اقتصاد دانان کلاسیک و نئوکلاسیک را گرد هم آورد و نتیجه عجیبی از آنها استنتاج کرد بدین صورت که جنگ ها به دلیل اینکه برای آنها هزینه ای نخواهد شد دیگر اتفاق نمی افتند. اما به جای آن جنگ جهانی اول سرخوردگی بزرگی را موجب شد و خوشبینی سیاسی را به حدی پایین آورد که تقریباً با پایان جنگ سرد ادامه داشت از این جهت تقریباً که در آغاز دهه ۱۹۷۰ خوشبینی جدیدی که به میزان زیادی شبیه نمونه قبلی آن بود دوباره ظاهر شد؛ وابستگی متقابل دوباره با صلح و صلح نیز به صورت روز افزونی با دموکراسی گره خورد به گونه ای که به طرز شگفت انگیزی ما شاهد گسترش آن در آمریکای لاتین، آسیا و با فروپاشی شوروی در اروپای شرقی هستیم. فرانسیس فوکویاما پیش بینی کرد که زمانی همه دولت ها از نوع دموکراسی لیبرال خواهند بود و اخیراً نیز مایکل دویل، سالی که بین ۲۰۵۰ تا ۲۱۰۰ قرار دارد را برای آن تخمین زد. جان مولر در سال ۱۹۸۹ در حالی که پایان جنگ میان کشورهای پیشرفته جهان را مژده می داد استدلال کرد که فرض های نورمن آنجل از همان آغاز درست بودند اما وی کتابش را زودتر از موعد خود منتشر کرد.
رابرت کوهن و جوزف نای در سال ۱۹۷۷ در کتابشان به نام قدرت و وابستگی متقابل این نظریه را که وابستگی متقابل صلح را اشاعه می دهد و استفاده از زور را محدود می کند ، تقویت کردند با این استدلال که وابستگی متقابل ساده، پیچیده شده است و منابع اقتصادی و منافع سیاسی دولت ها را بیش از پیش به صورت محکم تری پیوند زده است. در حال حاضر ما از طرف های گوناگون می شنویم که وابستگی متقابل اکنون به سطح دیگری رسیده است. یعنی بر دولت ما پیشی گرفته و جهان بدون مرز را به وجودآورده است عنوانی که تیتر کتاب کینیچی اوهاما در سال ۱۹۹۰ است. افراد، شرکت ما و بازارها اهمیتی بیش از دولت ما دارند و هر گونه ای از محکم شدن پیوندهای اقتصادی سودآوری مبادله اقتصادی را بالا می برد و هزینه جنگ میان کشورها پیشرفته را به حالت در حال افزایش بالا می برد.
اینها گزاره های ساده و قابل قبولی اند که هنگامی که منافع حاصل از صلح افزایش می یابند هزینه های جنگ نیز بالا می روند پس هنگامی که دولت ها در می یابند که جنگ ها هزینه گزافی برایشان به بار می آورند تمایل به انجام آن ندارند. جنگها به ندرت اتفاق می افتند اما حذف نمی شوند زیرا حتی قدرتمندترین نیروهای اقتصادی هم نمی توانند به ترس و یا نگرانی که مربوط به حیثیت ملی شان است چیره گردند.