شعار معروف اتحادیههای کارگری را به یاد میآورید؟ «آیندهای منصفانه برای همه»! به نظر جای تعجبی ندارد؛ چون به هرحال یک شعار تبلیغاتی بود. انصاف از آن مفاهیمی است که برای تبدیل …
شعار معروف اتحادیههای کارگری را به یاد میآورید؟ «آیندهای منصفانه برای همه»! به نظر جای تعجبی ندارد؛ چون به هرحال یک شعار تبلیغاتی بود. انصاف از آن مفاهیمی است که برای تبدیل شدن به شعار تبلیغاتی یا انتخاباتی با یک مشکل پایهای روبهرو است. شما کسی را به خاطر میآورید که گفته باشد من منصف نیستم؟ علاوه بر این، انصاف برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد.
برای مثال اگر تام ۲۰هزاردلار درآمد دارد و جین پنج برابر او؛ یعنی ۱۰۰هزاردلار، میزان مالیات عادلانه برای هر یک از آنها چقدر است؟ دیدگاه یک لیبرال افراطی این است که هرگونه مالیات یک جور سرقت مسلحانه توسط دستهای از تبهکاران حرفهای است که دولت نامیده میشوند. دیدگاه مقابل این است که مادامی که درآمد بعد از مالیات جین از تام بالاتر است، مطلوبیت پول برای او کمتر بوده و بنابراین هرگونه افزایش مالیات باید از محل درآمد او تامین شود. تحت چنین دیدگاهی کاملا منصفانه است که جین ۷۵درصد مالیات بدهد و تام هیچی نپردازد، تنها ممکن است به لحاظ سیاستی برخی دشواریهای اجرایی به وجود بیاید.
احترام من برای هر دو سوی این طیف یک اندازه و توام با اکراه است. در واقعیت ما موضعی میان این دو را میگیریم. اکثر مردم فکر میکنند اینکه جین مالیات بیشتری از تام بپردازد امری منطقی است؛ اما برخی معتقدند که اگر سهم جین ۱۰هزاردلار باشد و سهم تام ۳هزاردلار، با وجودی که نرخ متوسط مالیات برای جین کمتر است، نقش او در تامین مالی مخارج دولت بیشتر بوده است. آنچه موضوع را از این هم پیچیدهتر میکند بحث مالیات بر سوخت، سیگار، حملونقل هوایی و سایر کالاهایی است که مصرفشان همبستگی مثبت با سطح درآمد دارد.
گریگوری منکیو، استاد اقتصاد هاروارد، نویسنده چندین کتاب درسی پرفروش اقتصادی و مشاور جورج دبلیو بوش مقالهای نوشته است که در آن استدلال میکند دیدگاه دوم، حتی در شکل معتدل آن نادرست است. او بر این عقیده است که اکثر مردم اگر به الزامات این رویکرد توجه کنند با او همعقیده خواهند شد. یکی از این الزامات این است که در آن صورت دولت آمریکا باید از شهروندان ثروتمند آمریکایی مالیات بگیرد و پول آن را برای مردم کشورهای فقیر بفرستد. منکیو حق دارد که بگوید تقریبا هیچ آمریکایی حاضر به پشتیبانی از چنین سیاستی نیست؛ اما اشتباه میکند اگر که باور کند این استدلالی نیرومند علیه مطلوبیتگرایان است.
انصاف طبق دیدگاه منکیو توزیع گرایی نیست، بلکه رسیدن اشخاص به آنچه استحقاقش را دارند است؛ اما این باور بیشک سوالهای دیگری برمی انگیزد. استدلالات مختلف منکیو مرا قانع نمیکند؛ اما یک اقتصاددان دیگر از دانشگاه هاروارد به نام رابرت نوزیک، استدلال بسیار بهتری ارائه کرده است.
نوزیک میگوید یک توزیع منصفانه درآمد را تصور کنید. بعد از اینکه دولت این نظام توزیعی را برقرار ساخت، فرض کنید که یکمیلیون نفر راضی باشند هریک ۲۵ سنت برای دیدن بازی بسکتبال «ویلت چمبرلین» بپردازند. در این صورت این افراد همگی ۲۵ سنت فقیرتر میشوند و ویلت چمبرلین ربعمیلیوندلار ثروتمندتر میشود. این مجموعه مبادلات داوطلبانه بودهاند و همه را هم راضیتر کردهاند. در این صورت، چطور میتوان گفت که توزیع اولیه «منصفانه» و توزیع اخیر «غیرمنصفانه» است؟ با همین منطق نوزیک استدلال میکند که انصاف بیشتر در منصفانه بودن فرآیند تجلی مییابد تا منصفانه بودن سهم افراد.
چه استدلال چمبرلین و چه استدلال مبهمتر منکیو که میگوید مردم باید به آنچه استحقاقش را دارند برسند، هردو این مشکل را دارند که شرایط ابتدایی افراد در زندگی یکسان نیست. چمبرلین استعداد داشته است و دیگران هم ممکن است از تحصیلات گرانقیمت یا ارثیه عظیم برخوردار باشند یا در کشوری ثروتمند به دنیا آمده باشند همه این عوامل ارزش اقتصادی واقعی دارند. آیا این بدان معنی است که خوششانسها شایستگی بیشتری داشتهاند؟
نتیجهای که من از استدلال نوزیک میگیرم این نیست که بازتوزیع همیشه ناعادلانه است، بلکه این است که هرچه زودتر در زندگی شروع به پرورش استعدادها کنیم، کمتر نگران توزیع ثروت خواهیم بود.
تیمهارفورد
مترجم: ندا ناجی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است