علل عقب ماندگی جامعه ایرانی در دوران مشروطیت

- عدم ثبات اجتماعی در اثر تغییر حكومت ها و یورش بیگانگان به كشور كه بی شك در تاریخ هیچ كشوری این اندازه در معرض هجوم دشمن نبوده این فرود و فرازها مانع تداوم اندیشه غنی ایرانی اسلامی …

- عدم ثبات اجتماعی در اثر تغییر حكومت ها و یورش بیگانگان به كشور كه بی شك در تاریخ هیچ كشوری این اندازه در معرض هجوم دشمن نبوده این فرود و فرازها مانع تداوم اندیشه غنی ایرانی اسلامی ما شده هر چند عامل انتقال فرهنگ ها شده اما این یورش ها مانع شكل گیری فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شده و در نتیجه حاكمیت حاكمان جاهل، فاسد و بی لیاقت زمینه ثبات سیاسی- اجتماعی فراهم نگشته و كشور و مردم دائماً در ناآرامی و بحران زیسته اند.
۲- دیگر علت عقب ماندگی فقدان زمامداران دانا و عالمان و روشنفكران صالح بوده است.
حاكمان خودكامه در عقب نگه داشتن مردم از دانش و فرهنگ پیشرفته كوشیدند و نیز علمای سوء كه در اثر انزوای عالمان صالح و مردمی میدان دار معركه بوده اند و به نام دین مردم را از علوم و فرهنگ و تمدن دموكراسی و مزایای آن محروم ساختند. نكته حائز اهمیت اینكه در همین جوامع كه به خواب رفته هرگاه رهبران دینی یا سیاستمدارانی صالح و شایسته در صحنه اجتماعی ظاهر شده اند در فاصله كوتاهی منشاء تحول و بیداری ولو اندك در جامعه شده اند. شاهد مثال همین مشروطیت، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی. مشروطیت نتیجه ارشادات. رجال بزرگی همچون سیدجمال اسدآبادی، یوسف مستشارالدوله، ملكم خان، آقاخان كرمانی، امین الدوله و عالمان بیدارگری چون شیخ هادی نجم آبادی، آخوند خراسانی، نائینی و محلاتی و دیگر اندیشمندان و روشنفكران بود.در نهضت ملی شدن نفت كه همبستگی مردم به رهبری یك روحانی آگاه و یك سیاستمدار ملی وطن خواه آن نهضت مردمی بزرگ را پدید آورد یا در انقلاب اسلامی به رهبری یك روحانی آگاه و دلسوز به دین و میهن آن حركت عظیم تاریخی رقم خورد. بی شك سهم عمده ای از رشد و ترقی یا انحطاط جامعه به این دو گروه بستگی دارد. حاكمان و عالمان و بزرگترین زیان هایی كه به جامعه وارد شده در اثر بی تفاوتی علما و اندیشمندان جامعه بوده است.
۳- از جهاد علمی و تلاش در راه كسب دانش و ترقیات روز غافل شدیم. دانش را به دلیل تنگ نظری و تحجر عالم نماها به علوم دینی آن هم فقه، اصول و حدیث منحصر كردیم و از علوم و فنون دیگر كه مورد نیاز جامعه و محور ترقیات و اكتشافات و خودكفایی و استقلال بود و قرن ها خاصه سرزمین ما و دانشمندان ما بود كه غافل شدیم و نه تنها به آموزش این دانش ها نپرداختیم بلكه آن دانش ها را متروك و حتی بعضی از آن رشته ها را تحریم كردیم تا آنجا كه تعلیم آنها را كفر پنداشتیم. در همین قرن بیستم كه جهان به شگفتی های دانش و اكتشافات متحیرالعقول دست یازید در كشور ما مردم فرزندان خود را به مدارس جدید به این دلیل پوچ و واهی كه تحصیل این علوم محصلین را لامذهب می كند و بدآموزی دارد نمی فرستادند. در سال های نه چندان دور از مشروطیت بعضی آخوندها با گمرك، كنترل مرزهای كشور، آمارگیری و وضع قانون مالیات مخالف بودند.
۴- از دیگر علل عقب ماندگی جامعه، در قرن گذشته و آغاز جنبش مشروطه عدم ورود علما و اندیشمندان ما در مسائل اجتماعی و سیاسی بود. نتیجه سوء این بی توجهی هنوز پس از سال ها مشاهده می شود كه تا امروز برای بسیاری از مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پاسخ شفاف و عملی نداریم. در كتب فقهی در رساله ها تنها به احكام عبادی و فردی بسنده شده و به مسائل اجتماعی توجه نشده است آن همه اهتمام اسلام به تفكر، تعقل، تدبر، تامل و دانش اندوزی و كسب علم را فراموش كردیم. چنین جامعه ای چگونه می تواند خیر و صلاح خویش را بشناسد جامعه ناآگاه كجا قادر است مسائل سیاسی و اجتماعی خود را تشخیص داده و راه را بر رشد و پیشرفت جامعه باز كند. بالمآل چنین جامعه ای آلت دست قدرتمندان و استبداد و استثمار می شود. مردم در یك جامعه در حكم شاگردان یك مدرسه هستند و همان طور كه استاد با پرورش فكری شاگردان یك مدرسه و تمرین درسی آنان را طوری آماده می كند كه خود بتوانند به حل مسائل علمی بپردازند، افراد جامعه هم باید با آموزش مبانی دموكراسی درس اداره جامعه را بیاموزند و در عمل تجربه كنند تا به مرحله كمال برسند. برای اصلاح یك جامعه و رشد آن وجود حاكمان فرزانه و حكیم و شایسته شرط لازم است و كافی نیست زیرا این حاكمان همچون معلمی هستند كه مسئله را برای شاگردان حل می كنند و تنها راه را بر حل مشكلات می گشایند اما وقتی استاد خود مسئله را حل می كند و شاگردان را در این كار دخالتی نیست چنین شاگردانی هیچ گاه خود راساً قادر به حل مسائل نیستند مسئله ای را كه شاگرد خود فكر كند ولو اشتباه حل كند بهتر از این است كه معلم آن را بدون دخالت شاگرد صحیح حل كند. دموكراسی حالتی چنین دارد باید مردم خودشان در حل مسائل اجتماعی خود دست اندركار و دخیل باشند و با روش آزمون و خطا و در طول زمان راه زندگی در یك جامعه را بیاموزند و به تدریج جامعه خویش را مدنی كنند. به عبارت دیگر دموكراسی یعنی اعمال نظر و عمل اكثریت و اگر این كار با خطا نیز توام باشد بهتر از اعمال حاكمیت توسط حاكمین صالح است.
۵- یكی دیگر از علل انحطاط جامعه گذشته ما وجود اختناق و نبودن آزادی بوده و این عامل برای جامعه زیانی مضاعف دارد زیرا علاوه بر اینكه باعث عقب ماندگی و هرز رفتن استعدادهای افراد و بروز بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی می شود عقده حقارت، انتقامجویی و كینه توزی را در درون و روان افراد پرورش می دهد آن گونه كه به تدریج و به مرور زمان افراد جامعه اعتماد به نفس خود را از دست داده و احساس می كنند باید كسان دیگری برای آنها تصمیم بگیرند. این روحیه و حالت باعث می شود وقتی موانع رشد برطرف می شود و زمینه بروز استعدادها فراهم می شود مردم آمادگی اداره خود را از دست می دهند مانند بردگان كه پس از آزادی خود را قادر به اداره امور خویش نمی دانند. جامعه ای كه در آن آزادی وجود نداشته باشد آنگاه كه از قید استبداد و استثمار آزاد می شود خود توان اداره خویش را ندارد زیرا علم اداره اجتماع را نیاموخته است و این ضرر مضاعفی است كه به آن اشاره شد و اگر فقدان آزادی را بزرگترین آفت اجتماعی جوامع بشری بخوانیم سخنی به گزاف نگفته ایم. آنچه در این نوشتار آمد بحث پیرامون علل عقب ماندگی جامعه ما در برهه و زمان مشروطیت بود. در گفتار بعد علت ناكامی آرمان های مشروطه بیان می شود.

اسماعیل روحانی