ذکر عطش

باغبان دیده به حسرت سوی گل ها می کرد باغ را دست خزان یکسره یغما می کرد مام لب تشنه پسر تشنه پدر در تک و پو یاد این منظره خونین دل سقا می کرد لب خشک پدر و کام پسر گشت قرین کاشکی مادر …

باغبان دیده به حسرت سوی گل ها می کرد
باغ را دست خزان یکسره یغما می کرد
مام لب تشنه پسر تشنه پدر در تک و پو
یاد این منظره خونین دل سقا می کرد
لب خشک پدر و کام پسر گشت قرین
کاشکی مادر او بود تماشا می کرد
کس ندانست چه آمد بسر سردارش
قد خم گشته او حل معما می کرد
در حرم ذکر عطش بود ولی در میدان
پخواهر ی سینه زنان وای اخیا می کرد
علم و دست علمدار جدا روی زمین
تا دهد شرح ستم مشک دهن وا می کرد
گره ها خورد به کار دل زینب از داغ
بی برادر ز خدا مرگ تمنا می کرد
بوسه بر حنجره ببریده زد و گفت (خلج)
سند مهر و وفاداریش امضا می کرد

نویسنده : حاج حسین خلج تهرانی