امروز هم ...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست بچه که بودم روزهایی از سال همه جا سیاه می شد. کوچه ها خیابان ها و حتی لباس ها! مردم در مساجد و حسینیه …

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست
بچه که بودم روزهایی از سال همه جا سیاه می شد. کوچه ها خیابان ها و حتی لباس ها! مردم در مساجد و حسینیه ها جمع می شدند، روحانی صحبت می کرد. صدای طبل ها بلند می شد. دسته ها شکل می گرفت. همه با هم بیرون می رفتند. سینه می زدند، نوحه می خواندند. گریه می کردند و برمی گشتند. من، برادر و پدرم نیز به حسینیه محل می رفتیم و همراه دسته حرکت می کردیم . هنوز یادم هست که پدرم با چه عشقی نوحه ها را تکرار می کرد و اشک می ریخت!
آن موقع خیلی از حرف ها، شعرها و زمزمه ها را متوجه نمی شدم و فقط حسین حسین می گفتم. اسمی که خوب یاد گرفته بودم و مرتب تکرارش می کردم.
امروز هم حسین حسین گفتن را دوست دارم. مانند پدرم بچه هایم را به مسجد و حسینیه می برم و احساس پدرم را درک می کنم. احساسی که امیدوارم فرزندانم نیز درک کنند. ان شاالله
بار الها به شهادت مظلومانه امام حسین(ع) قسمت می دهیم که ما را هم جزو پیروان حقیقی آن حضرت قرار بده. آمین یا رب العالمین

سیدرضا تولایی زاده
آموزگار دبستان