دگر اندیشی در خود

خیلی از کارکنان گمان می کنند که مدیران آن ها آقا بالاسر یا خانم بالاسر هستند که حقوق می گیرند تا دیگران را "اداره کنند" ـ یعنی به کارکنان بگویند که چه کار کنند؛ به چه کاری اولویت …

خیلی از کارکنان گمان می کنند که مدیران آن ها آقا بالاسر یا خانم بالاسر هستند که حقوق می گیرند تا دیگران را "اداره کنند" ـ یعنی به کارکنان بگویند که چه کار کنند؛ به چه کاری اولویت بدهند؛ کارها را چگونه انجام دهند؛ در چه زمانی و با چه هزینه ای انجام دهند؛ و چه ملاحظاتی را برای این یا آن مشتری در نظر بگیرند.
هر چند که متاسفانه بعضی از مدیرانِ "غیرحرفه ای" هم ترجیح می دهند که آقا بالاسر یا خانم بالاسر دیگران باشند و مردم را اداره کنند، اما حقیقت این است که مدیران امروز برای "ریاست" استخدام نمی شوند و وظایف مهم تر دیگری دارند. مدیران برجسته برای خود دو نقش کلیدی متصور می باشند؛ معلم بودن برای کارکنان، و خدمتگزار بودن برای مشتری. (هر مدیری که در این نقش ها قرار گیرد، اصطلاحاً به یک "رهبر" تبدیل می شود).کسی که دیگران را اداره می کند از لحاظ روحی و روانی در موقعیت بالاتری قرار دارد و به اصطلاح یک "فرادست" محسوب می شود، و کسی که لیاقت اداره خودش را ندارد و توسط دیگران اداره می شود، در موقعیت روحی و روانی پایین تری قرار دارد و به همین دلیل "فرودست" به شمار می آید.
همه ی کارکنان یک سازمان لزوماً نمی توانند مدیر باشند؛ اما هیچ دلیلی وجود ندارد که به سادگی اجازه دهند که توسط دیگران اداره شوند. بدیهی است با این سخن نمی خواهم بیانیه ی شورش بر علیه مدیران صادر کنم، و یا از کارکنان بخواهم که مثل بعضی از افراد به یک "ضد مدیر" تبدیل شوند؛ فقط می خواهم بگویم که فرودست بودن یک نوع توهین به عزت نفس و کرامت انسانی ماست که خودمان آگاهانه یا ناآگاهانه انتخاب می کنیم. مدیران امروز ارباب نیستند که در گوشه ای لم بدهند و بخواهند مشتی رعیت را اداره کنند. اما تا زمانی که بعضی از کارکنان مثل رعیت رفتار می کنند و این طور نشان می دهند که بدون وجود آقا بالاسر یا خانم بالاسر نمی توانند خودشان را اداره نمایند، وجود ارباب ها نیز ضروری ـ و یا حداقل طبیعی ـ خواهد بود.
هر جا که کارکنان بتوانند خودشان را اداره کنند و به زبان دیگر از عهده ی "مدیریت بر خویشتن" برآیند، وجود مدیران نیز بی معنی خواهد شد. در این صورت مدیران فرصت می یابند تا بر نقش های اصلی و حقیقی خود ـ یعنی معلم بودن برای کارکنان و خدمتگزاری برای مشتری ـ متمرکز شوند.
اینکه چرا بعضی از کارکنان رفتار رعیت ها را نشان می دهند، و بعضی از مدیران نیز هنوز رفتار ارباب منشانه را می پسندند، موضوعی است که به عامل های مختلفی مربوط می شود. اما شما می توانید با بهبود "طرز تفکر"، مهارت ها و شایستگی های خود در مسیری قرار گیرید که نیاز کم تری به اداره شدن توسط دیگران داشته باشید. برای این منظور پرورش سه مهارت زیر را در اولویت قرار دهید:
ـ مهارت پیش بینی. هر چه بتوانید شرایط و حوادث آینده را بهتر پیش بینی کنید، نیاز کم تری به دریافت رهنمود از مدیرانتان خواهید داشت.
ـ مهارت تصمیم گیری. تصمیم گیری بعضی انتخاب راهها و وسایل مناسب برای رسیدن به هدف هایی که در نظر دارید. شما در بسیاری از موارد به این دلیل نمی توانید خودتان را اداره کنید که قادر به گرفتن تصمیم های درست نیستید و ناگزیر باید به سراغ مدیر خود یا یک بزرگ تر بروید تا او برای شما تصمیم بگیرد.
ـ مهارت یادگیری. یادگیری یعنی این که شما بتوانید هر چیزی را که برای انجام کارهایتان لازم دارید، بدون اتکا به افراد دیگر، یاد بگیرید. وقتی شما دارای مهارت های کافی باشید، برای انجام کارهایتان نیازی به آقا بالاسرر یا خانم بالاسر نخواهید داشت.
ـ من این مهارت ها را "مثلث طلایی موفقیت" می نامم. یک مثلث بکشید، و هر مهارت را در یکی از راس های آن قرار دهید. در میانه مثلث هم بنویسید "موفقیت". می توانید این شکل را در جایی نصب کنید که روزی چند بار آن را ببینید تا بخاطر بیاورید که موفقیت های بزرگ شما در آینده به چه مهارت هایی بستگی دارد.