زیبایی‌شناسی‌ کانت

کانت در کتاب «تجربه احساس زیبایی و تعالی» (۱۷۶۴) از ماهیت ذهنی کیفیات و تجربه‌های زیبایی‌شناختی بحث می‌کند. دیدگاه کانت در نظریه زیبایی‌شناختی در کتاب «نقد قوه حکم» (۱۷۹۰) تحول …

کانت در کتاب «تجربه احساس زیبایی و تعالی» (۱۷۶۴) از ماهیت ذهنی کیفیات و تجربه‌های زیبایی‌شناختی بحث می‌کند. دیدگاه کانت در نظریه زیبایی‌شناختی در کتاب «نقد قوه حکم» (۱۷۹۰) تحول پیدا کرد؛ یعنی کتابی که در آن کانت امکان و جایگاه منطقی حکم ذوقی را بررسی کرد. براساس نظر یکی از کانت پژوهان به نام دبلیو.اچ. والش، کانت در «نقد قوه حکم»، اصطلاح زیبایی‌شناختی را به معنای مدرن این اصطلاح به کار می‌برد. کانت پیش از این در کتاب «نقد عقل محض»، به قصد توضیح تفاوت‌های اساسی بین احکام ذوقی، احکام اخلاقی و احکام علمی، از به کارگیری اصطلاح زیبایی‌شناختی به مثابه معرف قوه ذوق دست کشید تا گوشزد کند که احکام ذوقی هرگز نمی‌توانند به واسطه قوانین پیشینی هدایت شوند. پس از ای.جی. بومگارتن؛ نویسنده «زیبایی‌شناسی» (۵۸-۱۷۵۰) ، کانت یکی از نخستین فیلسوفانی است که نظریه زیبایی‌شناسی را در مسیر یک نظام فلسفی واحد و یکپارچه، طرح و بسط داد و منسجم کرد و [در زیبایی‌شناسی خود] از ایده‌هایی که نقش اساسی در کل فلسفه او دارد استفاده کرد.
کانت در فصل تحلیل زیبایی از کتاب نقد قوه حکم، اظهار می‌کند که زیبایی ویژگی مخصوص و انحصاری اثر هنری یا پدیده طبیعی نیست، بلکه در عوض، آگاهی از لذتی است که ملازم است با بازی آزاد تخیل و فاهمه. حتی اگر معلوم شود که ما در تصمیم‌گیری درباره این‌که چه چیز زیباست، از عقل استفاده می‌کنیم، این حکم، حکمی شناختی نیست، «و در نتیجه حکمی منطقی نیست بلکه حکمی زیبایی‌شناسانه است» (۱).
حکم ذوقی محض در واقع تا آنجا که به پاسخ هیجانی ذهن اشاره دارد و بر هیچ چیز جز ارزش خود شیء مبتنی نیست، حکمی ذهنی است: لذتی بی‌غرض است و ما احساس می‌کنیم این احکام ذوقی محض، یعنی احکام زیبایی، مدعیاعتبارکلیاست (۲۲-۲۰.) توجه به این نکته مهم است که این اعتبار کلی حاصل از مفهومی متعین از زیبایی نیست بلکه حاصل از عقل متعارف (common sense) است.
کانت همچنین باور داشت که حکم ذوقی واجد خصوصیاتی است که متعلق به حکم اخلاقی است: هر دوی این احکام =[ ذوقی و اخلاقی] بی‌غرضند و ما آنها را کلی می‌دانیم.
کانت در فصل «تحلیل امر والا»، امر والا را همچون کیفیتی زیباشناسانه که همچون زیبایی، ذهنی (subjective) است، اما به خلاف زیبایی نمایانگر نسبتی نامتعین بین قابلیت‌های قوه مخیله و قابلیت‌های عقل است و در خصیصه به کارگیری عقل، با احکام اخلاقی مشترک است، تعریف می‌کند.
احساس امر والا خود به دو حالت متمایز (امر والا از حیث ریاضی و امر والا از حیث پویا) تقسیم می‌شود که توصیف‌گر دو لحظه موقع ذهنی است که هر یک از آنها ناظر بر نسبت قابلیت قوه مخیله با عقل است.
امر والا از حیث ریاضی به واسطه شکست قوه مخیله در فهم اعیان طبیعی‌ای که به گونه نامحدود (boundless) و فاقد صورت (formless) یا «مطلقا عظیم (absolutely great)» نمایان می‌شوند، حادث می‌شود. سپس این ناتوانی تخیل به واسطه لذتی که در حکم عقل درباره مفهوم نامتناهی موجود است، جبران می‌شود.
در این حرکت عقل برتری خود را نسبت به نفس خطاپذیر محسوس ما به اثبات میرساند(۲۶-۲۵.) در امر والای پویا، احساس پوچ شدن خود محسوس به مثابه قوه مخیله که تلاش می‌کند قدرتی عظیم را دریابد، موجود است.
این قدرت طبیعت ما را تهدید می‌کند اما از طریق ایستادگی عقل در مقابل چنین پوچ شدن محسوسی، انسان احساس لذت می‌کند و معنای اشتغال انسانی اخلاقی را درمی‌یابد. این ارزشگذاری نسبت به احساس اخلاقی از طریق وضوح بخشی به «امر والا» کمک می‌کند که ویژگی اخلاقی را توسعه دهیم.
کانت تمایز بین یک اثر هنری به مثابه موضوع ارزش مادی برای عرف‌های جامعه و شرط استعلایی حکم ذوقی به مثابه ارزش پیراسته را در اظهاراتش در کتاب ایده «تاریخ جهانی» (۱۷۸۴) ، طرح و بسط داد. در تز چهارم و پنجم این کتاب همه هنرها را به مثابه ثمرات اجتماع گریزی حاصل از تعارض افراد در جامعه معرفی کرد، و در تز هفتم حکم کرد در حالی که این خصیصه مادی نمایانگر وضعیتی مدنی است، اما ایده‌آل اخلاق و کلیت بخشی ارزش پیراسته شده از طریق بهبود ذهن انسان، متعلق به فرهنگ است.

مترجم: سلمان اوسطی