تفکر ‌شاعرانه

«شعر» از نگاه ‌هایدگر جایگاه خاصی میان سایر هنرها دارد. او برای تبیین جایگاه شعر، آن را نوعی تفکر می‌داند که مقابل تفکر دوران مدرن و بحران ناشی از تکنولوژی، طریق رهایی انسان …

«شعر» از نگاه ‌هایدگر جایگاه خاصی میان سایر هنرها دارد. او برای تبیین جایگاه شعر، آن را نوعی تفکر می‌داند که مقابل تفکر دوران مدرن و بحران ناشی از تکنولوژی، طریق رهایی انسان است. او تکنولوژی را نقد می‌کند و شعر را در مقابل به عنوان نوعی تفکر، به انسان بحران‌زده جدید پیشنهاد می‌کند.
هایدگر برای تعریف و معرفی «تکنولوژی»ها، این اصطلاح را ریشه‌شناسی می‌کند. به نظر او، این اصطلاح برگرفته از لغت یونانی تخنه است. مرسوم است که تخنه در کلام یونانیان باستان به ۲ معنا کاربرد داشت: اول، ساخت اشیا و ابزار و دوم خلق اثر هنری، ولی به نظر‌ هایدگر، این شیوه معنا کردن تخنه کامل نیست. زیرا تخنه از نگاه یونانیان نه به معنای خلق اثر هنری و نه به معنای صنعت، بلکه در درجه اول به معنای فن و عمل است. تخنه عملی است که انسان روی موجودات طبیعت انجام می‌دهد. بنابراین تخنه در زبان یونانی به معنای طریق راهیابی انسان به طبیعت یا همان وجود است. انسان از طریق تخنه با «هستی» مواجه می‌شود یا به عبارت دیگر، تخنه طریق آشکار شدن وجود برای انسان است.
اما پس از حاکم شدن دوران مدرن، انسان «هستی» را فراموش کرد. تکنولوژی از پدیده‌های دوران مدرن است، ولی این اصطلاح با معنای ریشه یونانی خود بیگانه است. تکنولوژی در دوره مدرن به معنای سلطه انسان به طبیعت و بهره‌کشی از آن است. بنابراین تکنولوژی از پیش، طبیعت را به منبع انرژی فرو می‌کاهد. انسان مدرن در مواجهه با طبیعت، آن را نه به مثابه هستی آشکار شده، بلکه به عنوان منبعی که به او قدرت و توانایی می‌بخشد، می‌نگرد.
اندیشه‌های دکارت نیز در به وجود آمدن چنین وضعیتی بی‌تاثیر نبود. به نظر ‌هایدگر، دکارت به عنوان اولین فیلسوف دوران مدرن، با ارائه طرح دو جوهری در فلسفه، انسان را به مثابه جوهر روحانی، از طبیعت به مثابه جوهر مادی بیگانه کرد. در نتیجه میان انسان و طبیعت فاصله‌ای افتاد که مانع آشکار شدن طبیعت برای انسان بود. بنابراین انسان، طبیعت را صرفا منبعی برای بهره‌کشی خود دانست. در نتیجه تکنولوژی واقعیت و جهان را منبعی همیشگی تلقی می‌کند و وظیفه انسان را بهره گرفتن از این منبع دائمی‌ می‌داند. بحران عظیم‌تر هنگامی‌ است که انسان نیز به عنوان منبعی برای بهره‌دهی و منفعت‌رسانی تلقی شود.
هایدگر متافیزیک سنتی غرب را نیز یادآور می‌شود که پس از افلاطون، فیلسوفان از وجود غافل شده و به موجود توجه کردند: «به نظر‌ هایدگر دوران جدید =[مدرن] محصول و پیامد طبیعی مابعدالطبیعه غربی پس از افلاطون بوده است. از این رو، از حقیقت دستیابی به هستی =[وجود] دور مانده است. یونانیان باستان که با هستی هم‌خانه بودند و به راز آن آشنا، حقیقت جهان را می‌دانستند. ... از پس افلاطون، نه هستی بلکه هستومند =[موجود] سر برآورد و دیدار هستی جای خود را به پدیدار آن داد تا «غفلت از هستی»، تاریخ مابعدالطبیعه غربی را بسازد... راه رهایی، عبور از این مابعدالطبیعه است.( »جهان در اندیشه ‌هایدگر ۳۰۲)‌
اما عبور از این مابعدالطبیعه، چگونه باید صورت گیرد؟ در اندیشه‌ هایدگر باید برای عبور از این مابعدالطبیعه و یافتن راه رهایی، به معنای باستانی اصطلاح تخنه بازگشت. معنای تخنه در یونان باستان آشکار شدن هستی برای انسان بود. این آشکار شدن چگونه باید صورت گیرد؟ به نظر ‌هایدگر، این آشکار شدن در هنر به بهترین شکل صورت می‌گیرد و در میان هنر‌ها در «شعر» به بهترین شکل حاصل می‌شود:‌ «هایدگر بر این باور است که می‌توان همانند یونانیان که «تخنه» را در هنر و شعر پرورانده بودند، شکوفایی قدرت ناجیه را در هنر و شعر یافت. تخنه شامل همه دستاوردها و انشائات انسان است، لذا هر فن و هنری را در بر دارد. اما هنر، به نظر ‌هایدگر، از همه انواع تخنه برتر است. هنر عبارت است از آشکارگی؛ و با راز هستی که آن هم آشکارگی است نسبت می‌یابد. از این رو، برای یافتن مضمون جهان، باید به تحلیل هنر و شعر پرداخت. قدرت نجات‌دهنده انسان جدید در شعر خفته است.»( جهان در اندیشه‌هایدگر۳۰۳)‌
خصوصیت شعر این است که پرده از روی این جهان می‌کشد و انسان را با جهان آشکار شده مواجه می‌کند. انسان در حالت عادی زندگی خود، با موجودات و اشیای جهان خو پیدا کرده است، در حالی که وقتی قطعه‌ای شعر می‌خوانیم، مثلا اشعار حافظ را می‌خوانیم، از این حالت معمول و روزمره خارج می‌شویم و با هستی و وجود و نه موجودات مواجه می‌شویم. به واسطه شعر، انسان از موجودات فراتر می‌رود و با وجود مواجه می‌شود.
به واسطه شعر و شاعرانه نگریستن به جهان، انسان می‌تواند از حصاری که مابعدالطبیعه دکارتی برای او ایجاد کرده، خارج شود و به هستی راه یابد. مابعدالطبیعه دکارتی به واسطه طرح ثنویت در جهان انسان را از طبیعت و هستی بیگانه کرد؛ ولی شعر تفکری متفاوت به جهان ارائه می‌کند: «تنها در زبان شعر است که چارچوب‌بندی تکنولوژی را که بحران وضعیت دوران جدید را ایجاد کرده می‌توان تحدید ساخت و آن را مهار کرد. لذا در این زبان است که می‌توان امید داشت قدرتی ما را از وضعیت کنونی یعنی از بی‌جهانی... و بی‌هدفی برآمده از چارچوب‌بندی تکنولوژی غربی نجات دهد».( جهان در اندیشه‌هایدگر۳۰۹)‌