آنجا چشم درشت ها چشم میشوند

دوست دارم که بنویسم ولی سطر می گوید نقطه سر خط فقط سطر می گوید واین دندان سیب خورده که هرگز نخورده است سیبی مدام بهانه ی سیب می گیرد هرگاه که می خواهم آب شوم آب نمی گذارد و دریا …

دوست دارم که بنویسم
ولی سطر می گوید نقطه سر خط
فقط سطر می گوید
واین دندان سیب خورده
که هرگز نخورده است سیبی
مدام بهانه ی سیب می گیرد
هرگاه که می خواهم آب شوم
آب نمی گذارد
و دریا هم همیشه می گوید
من از شما چند پیراهن بیشتر
پاره کرده ام
باید پاره شد
از برای پاره ای که ندارد پاره
هیچ کهن سالی بر دوش نگرفت
تن لش زندگی را
و ما
که همیشه از آغاز آخر می شویم
دلقک بی بدیل راستی بگو ببینم
وقتی زمین را دار می زنند
به کجا فرار می کنی
همانجا که همه خواهیم زیست
نه نه
آنجا چشم درشت ها چشم میشوند.

عابدین پاپی