مقدمه ای بر نسبت هنر و سیاست توطئه!

درکتاب بنیادهای علم سیاست (۱)، پس از طرح تعاریف گوناگون، بدین تعریف روشن و جامع از دانش واژه سیاست برمی خوریم: «سیاست رهبری صلح آمیز یا غیرصلح آمیز روابط میان افراد، گروهها و …

درکتاب بنیادهای علم سیاست (۱)، پس از طرح تعاریف گوناگون، بدین تعریف روشن و جامع از دانش واژه سیاست برمی خوریم:
«سیاست رهبری صلح آمیز یا غیرصلح آمیز روابط میان افراد، گروهها و احزاب (نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولت با دولتهای دیگر درعرصه جهانی است.»
چنان که از تعریف بالا برمی آید، سیاست، یک ابزار برای اداره جامعه و تنظیم روابط ملتها ارزیابی می شود.
از سیاست نیز مانند هرگونه ابزاری، می توان در دو جهت خیر و شر بهره گرفت. این گونه ابزاری، گاه وسیله و بستر احیای حق و گسترش عدالت و پاسداشت انسانیت است و گاه اهرمی در مسیر تحقق مطامع پلید و نفسانی یک فرد، یک گروه و یا یک ملت! بنابراین سیاست مانند هر ابزاری، بسته به نیت کاربرانش ارزشگذاری می شود.
سیاست، با ابعاد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زندگی هر انسانی بستگی تام دارد و در نتیجه، نسبتی ناگزیر با رستگاری فردی و اجتماعی انسانها برقرار کرده است.
چنین است که یک انسان دیندار که لزوما در شمار خردمندان است، نمی تواند نسبت به موضوع سیاست و اراده سیاسی حاکم بر خود و جامعه اش بی اعتنا باشد. از این رو ؛ بزرگترین دینداران خردمند ،در ردیف مصلحان سیاسی سربرآورده اند و هدف تقابل خود را سیاست شیطانی قرار داده اند. همان سیاستی که می کوشد انسانیت و اخلاقیات را درپیش پای منافع نفسانی فردی وگروهی و نژادی قربانی سازد!
متاسفانه سالیانی است که در نسبت با هنر، دیدگاهی مطرح شده که بخشی از استراتژی سیاستمداران شیطانی قلمداد می شود.
دیدگاه منظور، به جدایی ساحت هنر از موضوع سیاست، تاکید می کند. برپایه این دیدگاه، هنر، شأنی والا و آسمانی و مقدس دارد و درنتیجه با سیاست که ابزار دستیابی به قدرت و مطامع دنیاخواهانه است، قابل جمع نیست!
اما بواقع، هدف از طرح این دیدگاه چیست ومنافع چه کسان و گروهی را فراهم می کند؟
هنر، ابزاری تاثیرگذار، در برانگیختگی درونی انسانهاست. به دیگر سخن، هنر بر لایه های ذهن و روح انسان سایه برمی افکند و دگرشدگی یا دوباره شدن یا تعالی را نقش می زند.
هنرمند نیز بنا به نگاه نافذ و نکته سنج و رسالت آگهی بخش و ذهن خلاقانه که لوازم اهلیت هنری است، می تواند از سلاح هنر، در برابر پلشتی های دنیای پیرامونی اش، در مسیر روشنگری و برانگیختگی جامعه، قدم بردارد! و این مسیر، چیزی نیست که دلخواه سیاست پیشگان شیطانی و متضمن منافع نامشروع آنان باشد که با تحمیق و بی خبری و تحقیر مردمان بدست می آید.
بنابراین، نشاندن باور «جدایی ساحت هنر از موضوع سیاست» در ذهن و جان هنرمند، تبدیل به استراتژی سیاستمداران شیطانی شده است.
این استراتژی برآن است هنر و هنرمند را درقبال دردها و دغدغه های بشری، سترون سازد و از «هنر» صرفا ابزاری بسازد در جهت سرگرم سازی بشر به نیازهای حیوانی و نفسانی! ابزاری پست و بی اعتنا به آنچه به عنوان سیاست شیطانی اراده و اعمال می شود!
با تاسف باید بگویم، برخی از هنرمندان داخلی به واقع به جدایی ساحت هنر از موضوع سیاست می اندیشند!
درنتیجه می بینیم به طور نمونه انقلاب اسلامی به عنوان بزرگترین رخداد تاریخ ایران زمین و مهمترین واقعه پس از صدر اسلام، جایگاهی در آثار آنان ندارد.
بی اعتنایی به فجایع بشری همچون فجایع افغانستان و عراق، درنگاهشان پیداست و درد بشر را در حیطه نیازهای پست مادی و روزمره می گنجانند.
تردیدی نیست که معدود هنرمندان یادشده ناخودآگاه به دام سیاستمداران شیطانی گرفتار شده اند و بی آنکه خود بخواهند تبدیل به مهره های مروج «هنر سترون» گشته اند.
باید گفت تاکید بر رسالت هنر در قبال ابزار سیاست، به عنوان یک استراتژی فرهنگی درنظام جمهوری اسلامی، سرمشق و گامی ناگزیر در خنثی سازی توطئه جدایی هنر از سیاست، تلقی می شود.

پژمان کریمی