درس عشق ورزی

نگاهت به دوردست ها خیره شده است. می دانم که از روزگار درس های بزرگی را آموخته ای. وقتی به دنبال گرمی نگاهت هستم، بی قرار می شوم. درست مثل آن سال هایی که با بی قراری هایم، نگاهت را …

نگاهت به دوردست ها خیره شده است. می دانم که از روزگار درس های بزرگی را آموخته ای. وقتی به دنبال گرمی نگاهت هستم، بی قرار می شوم. درست مثل آن سال هایی که با بی قراری هایم، نگاهت را می خواستم. حالا اما همه چیز تغییر کرده است، من بزرگ شده ام و تو آنقدر صبورانه در جاده زندگی پیش رفته ای که در آن دوردست ها قدم می گذاری. نگاهم را به تو می دوزم، می خواهم با تمام وجود نگاهت را از آن خود کنم، اما تو انگار به افقی زیباتر چشم دوخته ای. افقی که جز عشق و محبت به خدا در آسمان آن پیدا نمی شود.
مادر! خوشحالم که عشق به پروردگار، عشق به مظهر زیبایی ها، بر وجودت سایه افکنده است و من از آن نگاه زیبا درس های بزرگی می گیرم، مادر!دوستت دارم که دوست داشتن به یگانه خالق هستی را در من به وجود آوردی. اطمینان داشته باش که بزرگترین درس از کتاب عشق ورزی را از یاد نخواهم برد.

نوشین مقدم