رضا سید‌حسینی، نوشتن همین و تمام

رضا سیدحسینی برای نسل من با مکتب‌های ادبی برابر بود. اما بعدها که افق‌ها وسیع‌تر شد، دیدیم که کار کوچکش تالیف مکتب‌های ادبی است. چه نویسنده‌هایی را که برای اول‌بار معرفی نکرد. …

رضا سیدحسینی برای نسل من با مکتب‌های ادبی برابر بود. اما بعدها که افق‌ها وسیع‌تر شد، دیدیم که کار کوچکش تالیف مکتب‌های ادبی است. چه نویسنده‌هایی را که برای اول‌بار معرفی نکرد. وقتی از من خواستند درباره سیدحسینی یادداشتی بنویسم، دیدم که نوشتن درباره رضا سیدحسینی سخت‌ترین کار دنیاست. از چه بنویسم که حق مطلب درباره او ادا شود و وجهی از او مغفول نماند. واقعا غیرممکن است. رضا سیدحسینی مترجمی شاخص است. رضا سیدحسینی نویسنده و محققی است که خستگی نمی‌شناسد. در سالخوردگی هم هنوز جوان است پا به پای جوان‌ترها می‌نشیند و بحث می‌کند و کم نمی‌آورد. با او چند بار همسفر بودم،زاهدان و اردبیل و چند شهر دیگر. در اردبیل میهمان شاعران آذری بودیم. سید بسیار خوش‌سفر است و خوش سخن که شاید در نخستین نگاه به نظر نرسد. یکی از بهترین خاطراتم سفر زاهدان است. چقدر درباره جای پای اسکندر حرف زدیم و از اسلام کاظمیه یاد کردیم و اینکه چرا دیگر نویسنده‌های امروز چنین سفرنامه‌هایی نمی‌نویسند. زنده‌یاد حسین ابراهیمی‌الوند او را دوست داشت. او را به عنوان انسانی که بسیار دوست دارم، همیشه ستوده‌ام. از دانش همراه با تواضع او هم هر چه بگویم کم است. او پلی است که زمین و زمان را به هم وصل می‌کند. زمان‌های دور و انسان‌های فرهیخته را به ما معرفی کرده است. سیدحسینی یکی از کسانی‌ است که به ترجمه ادبی کمک‌های شایانی کرده است.
فرهنگستان زبان فارسی چنین دُر گرانبهایی را جایی سخنرانی کرده بود راجع به میرزا حبیب و از فاصله‌گیری‌های گاه فجیع او از متن اصلی همین حاجی‌بابای‌اصفهانی گفته بود که واکنش‌های تندی را برانگیخته بود - و از جمله مقاله‌ای در مجله مترجم. به دور از هرگونه هیاهو نشستیم و بحث کردیم و درس گرفتیم. نتیجه بحث، کشف یک خصلت دیگر مترجمان نسل اول شد؛ آنان ضمنا خود را مصلح اجتماع نیز می‌دانستند و امانت‌داری‌شان در ترجمه مانع از این نمی‌شد که برای رساندن پیام اصلاحی خود به اجتماع، متن اصلی را تغییر دهند، از آن بکاهند یا بر آن بیفزایند.
نمی‌توان از این بابت خرده‌‌ای بر آنان گرفت؛ در روزگاری می‌زیستند و کار می‌کردند که اتفاقا حتی نویسندگان آن روزگار نیز کارکردهای «غیرادبی» ادبیات را مهم‌تر از کارکردهای «ادبی»اش می‌دانستند. مگر جز این است که بازسرایی اشعار ترجمه‌اش از هزار و یک شب را همین میرزا حبیب انجام داد که ضمنا یکی از شاعران خوب روزگار بود - اتفاقا ترجمه منظومه معروفی از او اخیرا در فرانسه درآمده است. در مورد ترجمه میرزا حبیب از شعرهای هزار و یک شب همین بس‌که گاهی ترجمه را کنار می‌گذارد و بیتی از سعدی را جانشین شعر شاعر عرب می‌کند - واقعیتی که چه بسا برداشت تنگ‌نظرانه بسیاری از مترجمان روزگار ما از مفهوم «امانت داری» را خوش نیاید. ادامه بحث به بارزترین ویژگی نماهای ترجمه‌های مترجمان ادبی نسل اول کشید؛ وسواس‌شان در فارسی‌نویسی و «خودی»کردن متن خارجی. و رسیدیم به محمد قاضی که برجسته‌ترین مترجم مکتب میرزا حبیب بود و هم وسواس او را به زیبانویسی داشت و هم گرایشش را به تلقی ترجمه به منزله ابزاری برای اصلاح اجتماع. اما قاضی، برخلاف میرزا حبیب، می‌کوشید آرمان «اصلاح اجتماع» را نه با «اصلاح» متن مولف که با گزینش متن‌های «مصلحانه» «متعهدانه» تحقق بخشد.
گفتم؛ «فقط قاضی نبود، با شما و نسل شما بود که امانت‌داری - به مفهوم امروزی آن - برای اولین‌بار در ترجمه فارسی حق شهروندی پیدا کرد.»
اگرچه عمیقا معتقد بود که «مترجم باید مقلد محض مولف باشد»، اما حاضر نبود بپذیرد جزء اولی‌ها بوده. پس باز بحث کردیم و من از مهم‌ترین پیامد اقدام او و نسل او یاد کردم و اینکه نتیجه دقت‌شان در انتقال هرچه امین‌تر به متن فارسی، تلاش‌شان خروج زبان فارسی از یک رکود هزاره‌‌ای برای بدل شدن به زبانی مدرن و توانمند در انتقال مفهوم‌های جدید بود؛ «اگر قاضی، در آغاز ترجمه‌اش از دن کیشوت، lecteur inoccup را «خواننده فارغ البال» ترجمه می‌کند که ترجمه بسیار درخشانی است، اما در این واژه هیچ چیز تازه‌‌ای نیست. با شماهاست که فارسی، توان واژه‌سازی‌اش را از نو می‌آزماید. اقدام مصطفی رحیمی در ترجمه دوباره ادبیات چیست؟ اساسا متفاوت از اقدام قاضی در ترجمه دوباره شازده کوچولوست. اولی متوجه توانمندتر کردن زبان فارسی در انتقال مفهوم‌هاست و دومی، زیباترکردن روایت فارسی یک اثر زیبای جهانی.»
به رسم و ادب قدردانی از زحماتی که واقعا با هیچ پاداشی قابل جبران نیست. به یادش می‌آورم که چگونه همین سودا و کاستی واژگان و اطلاعات درباره ادبیات جدید سبب شد که ابتدا جزوه مکتب‌های ادبی را بنویسد و بعد دهه‌ها را صرف غنی‌ترکردن آن تا بدل شدن به کتابی چندجلدی کند که ضمن آشناکردن خواننده با جریان‌های ادبی غرب، به زبان فارسی نیز واژگان لازم را برای بحث راجع به این جریان‌ها می‌دهد. البته سید فقط یک جواب داد: «به من لطف داری.»

اسدالله امرایی