توجه به صحنهی زندگی روزمره بر ما آشکار میکند که در بسیاری از موارد افراد پیش از تغییر رفتار، شرایط را با خود مطابق میسازند و در صورتیکه موفق به انجام این کار نشوند رفتار …
توجه به صحنهی زندگی روزمره بر ما آشکار میکند که در بسیاری از موارد افراد پیش از تغییر رفتار، شرایط را با خود مطابق میسازند و در صورتیکه موفق به انجام این کار نشوند رفتار را با شرایط موجود تغییر میدهند و به عبارتی سازگاری مییابند.
به تصور برخی از بزرگان معماری ساختن فارغ از خواستههای مردم و بیتوجه به نحوهی فعالیتهای آنان، موجب تغییر نیازها و در نتیجه تغییر الگوهای رفتاری میشود.
بهترین راه برای درک نحوه عمل مردم و رفتار آنها در فضاها (در برابر پیشبینی رفتارها)مشاهده رفتارها در زمینه واقعی بروز آنهاست.
صحنه زندگی روزمره جایی است که مردم به برآیندی از عوامل مختلف رسیده و رفتارهایی را اتخاذ کنند. تنها با چنین رویکردی تنوع و خود جوشی رفتارها قابل مشاهده خواهد بود.
وابستگی رفتار به الگوهای ذهنی و تجربیات عامل آن، متذکر این نکته است که نمیتوانیم مردم را کلیتی بپنداریم که در موقعیتها از الگوهای ذهنی ما (معماران) پیروی کرده و هنگامیکه در فضایی قرار گیرند، همانگونه که ما تصور کردهایم رفتار کنند. ملاک رفتار برای ایشان ذهنیات خودشان است و نه ذهنیایتی که طراح تصور میکند، دارند. لذا اگر بخواهیم به الگوهای ذهنی که بر رفتار تاثیر میگذارند برسیم، باید به الگوهای ذهنی جمعی و تجربیات جمعی افراد دست پیدا کنیم تا پیشبینی رفتارها به واقعیت آنچه اتفاق میافتد نزدیکتر باشد و نباید تنها به ذهنیات خود به عنوان طراح اکتفا کنیم. این دیدگاه موجب میشود در مطلقنگری و تکیه بر پیش فرضهای خود تردید کرده و برای مشاهده رفتارها نیز اهمیت قائل شویم.
انسان به تنهایی معنایی ندارد، زیراکه پیوسته در تعامل با همه پدیدههای دنیای زندگی است، از این جهت تلاش همواره معطوف به این است که در کنار توجه به رابطه انسان با مکان، رابطه انسان با انسان و رابطه انسان با زمان نیز مدنظر قرار گیرد.
به عقیده هایدگر، ما مفهوم زندگی را در برابر زیستن مطرح میکنیم که زنده بودن را همراه همه کیفیات و کمیاتش در بر دارد. بنابراین هدف هر بنا کردنی باید سکونت کردن باشد و در این صورت "نسبت میان سکونت کردن و بنا کردن نسبت میان هدف و وسیله است".
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است