«ماتیو» (ری) که هفت سال پیش زنش را از دست داده، به توانائیاش در برقراری رابطه با زنانی که دلباختهشان نبوده، افتخار میکند. آشنائی با دختری بهنام «کونچیتا» (بوکه / مولینا) تمام حواس او را به خود معطوف میکند. اما «کونچیتا» با اینکه اقرار میکند به «ماتیو» دل بسته، آشکارا کاری میکند تا حسادت و خشم «ماتیو» برانگیخته شود، زیرا «ماتیو» مدام «کونچیتا» را با مردانی جوان مییابد در حالی که خود نمیتواند به او نزدیک شود. «کونچیتا» این بازی گریزپائی را آنقدر ادامه میدهد تا «ماتیو» تاب و طاقت از کف میدهد...
* آخرین فیلم استاد، در هفتاد و هفت سالگی، شاهکاری است برازنده بهعنوان حسن ختام کارنامهای چشمگیر و بیهمتا. فیلم چنان سرخوش و بازیگوشانه است که سن و سال بونوئل را به فراموشی میسپارد و در یک تمهید جسورانه و حیرتانگیز، دو زن مختلف - بوکه و مولینا - در مقاطع مختلف فیلم به نوبت نقش «کونچیتا»ی دستنیافتنی را بازی میکنند. تمهیدی افسون کنند و بدیع که نمایش وجوه ضد و نقیض سرشت زنانه تنها یکی از دلالتهای آن است. نبوغ فیلم در این است که تماشاگر آرامآرام این دوگانگی را میپذیرد و آن را با واقعیت بیرونی سازگار مییابد. این فیلمی است مقاومتناپذیر درباره اعماق ژرف وسوسه و درماندگی قربانیاش. گریززدنهای بونوئل جابهجا دیده میشود و برشگفتی داستان میافزاید، از جمله مصاحبان «ماتیو» در قطار که داستانش را برای آنان باز میگوید یا همزمانی این داستان عاشقانه با چند بمبگذاری تروریستی که سرانجام فراجام فیلم را رقم میزند.