به ̎مرشد̎ همه اعتقاد دارند، منجمله جوانی که مشهور است سر سپردهترین یار مرشد است. جوان دختری را دوست دارد. دختر بر اثر حادثهای وسیلهٔ راهزنی عصمتش را از دست میدهد. مرشد برای اینکه آبروی دختر را حفظ کند، ظاهراً با او ازدواج میکند. جوان با مرشد از روی خشم روبهرو شده و با او به ستیز میپردازد. پس از گذشت مدتی، جوان در رویاروئی با راهزن حقیقت را دریافته و از مرشد تقاضای پوزش کرده و با دختر ازدواج میکند.