همه‌ٔ کسانى که به لزوم توجه به طول سال خورشيدى متوسط اعتقاد دارند، مى‌توانند به‌وجود قاعدهٔ منظم کبيسه‌گيرى و لزوم تلاش براى دستيابى به آن اعتقاد داشته باشند ولو آنکه، همچون رياحي، معتقد باشند که ”هنوز قاعدهٔ علمى دقيقى براى بيان توالى کبيسه‌هاى جلالى بيان نشده است... [و] قاعده‌اى دقيق و علمى که براساس آن بتوان سال‌هاى عادى و کبيسه را در گاه‌شمارى مذکور (يعنى گاه‌شمارى هجرى خورشيدى يا گاه‌شمارى جلالي) مشخص نمود به‌دست داده نشده است“. يا، همچون عبداللهي، براين اعتقاد باشند که براى گاه‌شمارى جلالى ”شيوهٔ دقيق برقرارى کبيسه ... تا به امروز ناشناخته باقى مانده است“.


بدين‌سان ما کسانى چون رياحى را، که خود براى دستيابى به قاعدهٔ منظم کبيسه‌گيرى به جست‌وجو پرداخته‌اند، معتقد به وجود اين چنين قاعده‌اى مى‌دانيم، هرچند او از روش‌هائى در محاسبه سود جست که نتوانست برپايهٔ آنها قاعدهٔ قابل قبولى براى بازه‌هاى زمانى بزرگ به‌دست دهد. حتى کسانى چون تقى‌زاده نيز مى‌پذيرند که اگر ”بر کسر سال شمسي“ به‌دست آمده در رصد‌هاى کنونى تکيه کنيم مى‌توانيم به قاعدهٔ دقيقى دست يابيم اما او چون به گذشتهٔ تاريخى - صرفنظر از ميزان بى‌اطلاعى ما از آن - و کاهش تدريجى طول سال حقيقى توجه دارد چنين قاعده‌اى را نمى‌پذيرد. اما با اظهار تأسف از اينکه پيشنهاد دورهٔ ۱۶۱ سالهٔ سديو براى کبيسه‌هاى جلالى فرضى است و ”ظاهراً از روى قياس به نتيجهٔ رصدهاى اين زمان (يعنى عصر خود او) پرداخته شده است“ مى‌گويد ”اگر فرض طريقه‌اى براى توالى و تناوب منظم کبائس رباعى و خماسى از روى حساب ميزان کسر سال شمسى برطبق رصدهاى فعلى با عدم توجه به تناقص تدريجى در ميزان کسر سال به مرور زمان جائز بودى فرضى بهتر از فرض‌هاى سديلو [سديو] و ماتزکا پيشنهاد مى‌توان کرد که در واقع بهترين فرض‌ها مى‌شد“. او دورهٔ ۱۲۸ ساله را معرفى مى‌کند و مى‌گويد ”اگر تناقص تدريجى طول سال مؤثر نبود به‌قدرى دقيق و نزديک به حقيقت مى‌شد که در هفتادهزار سال هم يک روز خطا در آن راه نمى‌يافت. لکن همهٔ اين فرض‌ها نه با اساس تاريخى و نه با اساس نجومى وفق مى‌دهد“.


تقى‌زاده پس از آن نيز از يک سو اعتقاد به قاعده‌اى براى تعيين سال‌هاى کبيسه را که ”مؤسسان تاريخ جلالي“ وضع کرده بودند، حفظ کرد و از سوى ديگر کاهش طول سال به ميزان

”۰/۰۰۰۰۰۶۱۴ روز در هرقرن“ را عمده کرد.


معتقد هستيم که دانشمندانى که به دستور ملکشاه دست به اصلاح تقويم زدند، در جست‌وجوى به‌دست دادن قاعده‌اى براى کبيسه‌ها بوده‌اند وگرنه صرف سخن‌گفتن از لزوم انطباق نوروز با اعتدال بهارى کافى نبوده است. درگذشته نيز، در گاه‌شمارى يزدگردى يا گاه‌شمارى خراجي، به اين امر توجه داشته‌اند. هرگاه منجمان به لحظهٔ تحويل حقيقى صرف توجه مى‌داشتند، مى‌بايست بر رصد سال به سال تکيه مى‌کردند و نيازى به رصد چندساله نبوده است (که بنابر نظر ابن‌اثير پس از حدود هجده سال با مرگ ملکشاه متوقف ماند و بنابر نظر مؤلف نوروزنامه باز هم ادامه يافت). ما معتقد هستيم آنان دست‌آورد بزرگ علمى خود را دستيابى به نظم خاص براى تثبيت هميشگى کبيسه‌ها مى‌دانسته‌اند (حتى اگر، بنابر فرض، بدان دست نيافته‌ باشند). متأسفانه اسنادى که تاکنون خوانده شده از تلاش‌هاى دانشمندان در اصلاح گاه‌شمارى و دست‌آورد آنان مطالب چندانى ارائه نداده‌اند و به عللي، که از بحث ما خارج است، گاه‌شمارى جلالى نتوانسته است تثبيت شود و استفاده از آن، با همه ويژگى‌ها، به‌صورت يک سنت ديرين درآيد.


اکنون ما به کبيسه‌هاى پيشنهاد‌شده براى گاه‌شمارى جلالى مى‌پردازيم و در ضمن آن کسر سال خورشيدى را مطابق آن پيشنهادها، به‌دست مى‌دهيم و توجه داريم که تعداد کبيسه و چگونگى اجراء آن با کسر سال پيوندى تنگاتنگ، و به يک معنى علت و معلولى (يا لازم و ملزومي) دارد و از يکى مى‌توان، على‌الاصول، ديگرى را استنتاج، يا استنباط کرد.