̎ماتئو استرانو̎ (مارچلو ماسترویانی)، فروشندهای سیار است که پس از غیبتی طولانی نزد همسرش، ̎ماریا̎ (پاردس) برمیگردد ̎ژرژ ویکر̎ (مارچلو ماسترویانی) استاد معروف مردمشناسی که به گدائی افتاده و دلباختهٔ ̎تانیا̎ (گالینا)، یکی از زنان ̎پیگال̎ شده؛ و ̎لوک آلمان̎ (مارچلو ماسترویانی)، تاجری که در تلهٔ دروغی بزرگ افتاده که شکلی واقعی بهخود میگیرد. اما در اصل ̎ماتئو̎، ̎ژرژ̎ و ̎لوک̎ یکنفرند ـ فردی که از سندرم ̎چندگانگی شخصیتی̎ رنج میبرد. حالا اگر این شخصیت ـ لااقل ـ سه زندگی جداگانه داشته ولی مثل هرکس دیگر فقط یک مرگ دارد؛ مرگی که تراژیک هم هست چون نمیتوان بدون مجازات، سه زندگی متفاوت داشت...
● در کمال حیرت، روئیس، کارگردان نامدار پست سوررآلیست که به نوعی پا جای پای ژان لوکگدار در سینمای معاصر اروپا (از نظر تجربهگرائی) گذاشته، فیلمی مفرح ساخته است. روئیس که اصلاً متولد شیلی است، در اوایل دههٔ ۱۹۷۰، پس از کودتای نظامیان، ناچار به ترک وطن و اقامت در پاریس شد. او پس از آن، جز فرانسه، در کشورهای دیگری (از جمله ایتالیا، تایوان و آمریکا) به فیلمسازی پرداخت. و اینجا، در پس ظاهری ̎سبک̎، حرفی ̎سنگین̎ میزند؛ اینکه: کوشش برای ایجاد یک فرهنگ اروپائی واحد باعث خرابی و آشوب خواهد شد. اما برندهٔ اصلی فیلم، ماسترویانی بزرگ است که در هفتاد و یکسالگی و چند ماهی پیش از مرگ (بر اثر ابتلا به سرطان لوزالمعده) در چهار نقش مختلف (چهارمی: پیشخدمتی گزیدهگو) همچنان جذاب، شیرین و پرقدرت ظاهر میشود.