̎کانی̎ (لیک) دختر بداقبالی است که شهرش، بوستن، را به قصد نیویورک ترک میکند اما در آنجا هم بیپول و بیکار میماند تا اینکه با مردی (دین) رابطه برقرار میکند و باردار میشود اما او ̎کانی̎ را رها میکند. ̎کانی̎ با ناامیدی با قطار عازم شهر خودش میشود. او در ترن با یک زن و شوهر ثروتمند که منتظر تولد کودکشان هستند، به نامهای ̎هیو̎ و ̎پاتریشا وینتربورن̎ (فریزر و هاسکل) آشنا میشود. ̎پاتریشا̎ احساس میکند ̎کانی̎ از حلقهٔ ازدواج او خوشش آمده، بنابراین آن را به او میدهد تا به انگشتش امتحان کند. اما در همین لحظه قطار از خط خارج میشود. ̎کانی̎ وقتی در بیمارستان بههوش میآید، متوجه میشود کارکنان بیمارستان او را با ̎پاتریشا وینتربورن̎، که همراه شوهرش، ̎هیو̎ بر اثر سانحهٔ قطار مرده، اشتباه گرفتهاند. ̎ خانوادهٔ وینتربورن̎ که زنی به نام ̎گریس̎ (مکلین) سرپرستی آن را بهعهده دارد، قبلاً هرگز ̎پاتریشا̎ را ندیده، بنابراین آنان بههیچ وجه متوجه نمیشوند که ̎کانی̎، ̎پاتریشا̎ نیست. ̎کانی̎ قصد فریب دادن کسی را ندارد اما پس از مدت کوتاهی، بهخصوص پس از آشنائی با برادر دوقلوی ̎هیو̎، ̎بیل وینتربورن̎ (فریزر) به این نتیجه میرسد که این خانه برای بزرگ کردن بچهاش جای بدی نیست...
● خانم وینتربورن از قالبی آزمایش شده و موفق در کمدی فارس رمانتیک پیروی میکند: غریبهای محروم تصادفاً راه خود را به خانوادهای ثروتمند و عاطفی میگشاید و آنقدر شرافتمندانه رفتار میکند که همدلی تماشاگر را برمیانگیزد. البته این موضوع برای اجتناب از فیلمنامهای پیچیده و مخدوش کافی نیست. در واقع فیلم تقلیدی کامل از هنگامیکه خوابیدهای (جان ترتلتاب، ۱۹۹۵) با شرکت ساندار بولاک است که فیلم جذابتری از کار درآمده است. البته کارگردانی بنجامین ایراد عمدهای ندارد و در مجموع میتوان فیلم را قابل قبول دانست، اما شدیداً به فرمولها تکیه دارد و جائی برای غافلگیری یا حتی علت خاصی برای شور و شعف باقی نمیگذارد. لیک هم بولاک نیست، اما گاهی در نقش شخصیت رمانتیک، نشانههائی از موفقیت بروز میدهد. به هر حال مهارتی که او در شوهای تلویزیونی بهدست آورده، برای جلب توجه تماشاگر کافی نیست.