سال ۱۹۷۹. ̎الیزابت̎ (توماسن) زن غمگین و پریشانی است که یک بار قصد کرده دختر دو سالهاش، ̎ماری̎ (پارادی) که اکنون زن جوانی است، بیش از حد معمول مشکل دارد و در مورد رابطهاش بامردان، پختهتر زا سن خود عمل میکند و به همان اندازه که راست میگوید، دروغ هم میگوید. او به دوستانش، ̎سولانژ̎ (کورائو) و ̎احمد̎ (سال) گهگاه اعترافاتی میکند و واقعیتەائی را در مورد خودش برای آنان فاش میسازد. او به شدت دلش میخواهد پدرش را ه سالها پیش، پس از مرگ مادرش او را ترک کرده، پیدا کند. تا اینکه سرانجام در مییابد. پدرش، ̎ژاک دمولن (دوژاردیو) ترانهسرای موفقی است که در یک جزیره کوچک با نوشخواری خود را سرپا نگه داشته است. ̎ماری̎ به امید تصفیه حساب با مردی که او را ریشه تمام ناکامیەایش میداند، عازم جزیره میشود...
● ژانبکر، پسر ژاک، خود حالا فیلمساز با سابقهای است (نخستین فیلمش، مردی به نام لاروکا را در ۱۹۶۱ کارگردانی کرد). در عین حال که هیچگاه در حد پدرش جدی گرفته نشد. اینجا، بکر با فیلمی درباره عشق، نفرت، انتقام و دوستی، پس از سالها (آخرین فیلم بلندش: تابستان مرگبار، ۱۹۸۳) بار دیگر بخت خد را در سینمای حرفهای میآزماید و از طرف تماشاگران و منتقدان مورد استقبال قرار میگیرد. البته برگ برنده او در الیزا، ستاره خواننده / بازیگر، ژارادی است که او نیز چند سال ژس از موفقیت نخستین فیلمش (عروسی سپیدپان کلود بریسو، ۱۹۸۹) حاضر میشود به جلوی دوربین بازگردد (طی این دوره غیبت ژیشنهاد همکاری از طرف فیلمسازانی مثل جان بورمن و پدرو آلمودووار را رد کرده است). فیلم شاید در نظر اول کهنه بهنظر برسد، اما قطعاً با طراوتی که پارادی به نقش خود میبخشد، کسالتبار نمیتواند باشد.