

دوران جستوجوی طلا در کالیفرنیا. جویندهای بهنام "بن رامسن" (ماروین) در حین کندی قبر برای مردی که در یک سانحه کشته شده، به طلا دست مییابد. او تصمیم میگیرد سهم برادر مرد مرده،"پاردنر" (ایستوود)، را بدهد و سپس "شهر بینام" را ایجاد میکند. در یک حراجی نیز زنی بهنام "الیزابت" (سیبرگ) را میخرد و او را هم با "پاردنر" شریکمیکند. برای اینکه حسادت دیگر شهروندان برانگیخته نشود، یک گاری پر از خیابان گردهای فرانسوی را به شهر میآورد. بهزودی تمام شدن منابع طلای منطقه، با ورود زوج محترمی از اهالی نیوانگلند به شهر همزمان میشود. "رامسن" که دلش برای پسر آنان میسوزد، او را به خانه فرانسویها میبرد. "الیزابت"، "رامسن" که دلش برای پسر آنان میسوزد، او را به خانه فرانسویها میبرد. "الیزابت"، "رامسن" را از خانهشان بیرون میکند. مبلغی مذهبی ویرانی شهر را پیشبینی میکند، گاوی خشمگین با شاخ به دیرک تونل "رامسن" میزند و "شهر بینام" فرو میریزد. "رامسن" بهدنبال ماجراهای تازهای میرود، و "الیزابت" و "پاردنر" به کشاورزی میپردازند...
٭ موزیکال بدون رقص با بازیگرانی که هیچ کدام خواننده نیستند اما ترانهها را با قدرتی باورنکردنی اجرا میکنند (خصوصاً آوازهای ماروین از یاد نرفتنی هستند). کارگردانی، مثل همیشه "شیک" (و اینبار پرهزینه) لوگان به فیلمنامه پرکنایه و بدبینانه چایفسکی (که اقتباس کار را بهعهده داشته)، لطافت میبخشد. شخصیت "الیزابت بدعتگزار" به شخصیت آنارشسیت خود سیبرگ بسیار نزدیک است و جالب آنکه کمی بعد از ساخته شدن فیلم، این ستاره سینما در زندگی واقعی، بهدلیل برخی مشکلات قانونی، در آن واحد دو همسر اختیار کرد!