جنوب فرانسه. در یک روز بارانی، زنی بهنام "ژوبر" پیاده شدن مرد غریبهای (ماتزا) را از اتوبوس مارسی میبیند. بهزودی در بوتیک دوستش، در حال امتحان یک لباس، باز همان غریبه را میبیند که به او خیره شده است. شوهر خلبان "ملی"، "تونی" (تینتی) به سفر میرود و زن بیپناه حرمت میشود. با این همه، موفق میشود مرد را بکشد و جسدش را به دریا بیاندازد. چند روز بعد، "هاری دابز" (برانسن)، آمیکائی مرموزی، سراغ "ملی" میآید و او را متهم به قتل "برونو ساکی" میکند ("ساکی" بیماری روانی بوده که ۶۰ هزار دلار پول ارتش آمریکا را به سرقت برده است). اما پس از چندی "ملی" در مییابد که "ساکی" همان غریبه نیست و یک سال پیش به قتل رسیده است. او حتی پول دزدی را پیدا میکند. در حالی که "دابز"، که مشخص میشود سرهنگ ارتش آمریکاست، با یافتن جسد غریبه و دکمهای از لباس"ملی" باز میگرداند...
٭ بهرغم بازیهای قابل توجه ژوبر و برانسن و مهارت فنی کلمان در این تریلر (که در زمان خود بسیار موفق بود)، چیز چندان زیادی برای تحسین نمیتوان پیدا کرد. فیلم، ابتدا، رازآمیز و پرتعلیق است و آرامآرام متعارف و قابل پیشبینی میشود. در بضی از صحنهها سعی شده که بیمار روانی آلفرد هیچکاک (۱۹۶۰) مد نظر باشد (حضور معنوی استاد آنجا یادآوری میشود که نام واقعی غریبه مقتول را "مکگافین" اعلام میکنند).