مردی چهل ساله بهنام "شارل" (بوکه) که زندگی راحت و مرفهی با همسرش "هلن" (اودران) و پسرش "میشل" (دی ناپولی) دارد، به وفاداری همسرش شک میکند و یک کارآگاه خصوصی (بنتو) را مأمور تعقیب او میکند. بهزودی کاشف به عمل میآید که "هلن" بعد از ظهرهائی را در آپارتمان نویسندهای مطلقه بهنام "ویکتور" (رونه) میگذراند. "شارل" به دیدار "ویکتور" میرود و خود را خونسرد جلوه میدهد، اما سپس بهطور ناگهانی با مجسمهای بر سر "ویکتور" میکوبد، او را میکشد و جسد را در برکهای میاندازد، چند روز بعد دو پلیس برای تحقیق درباره مگ "ویکتور" به سراغ "هلن" میآیند و جویای رابطه آن دو میشوند. "هلن" دروغ میگوید و "شارل" او را پشتیبانی میکند. بعدها او در جیب "شارل" عکسی مییابد که مجرم بودنش را ثابت میکند. با این همه مهر و نزدیکی جدیدی میان زن و شوهر قوام میگیرد...
٭ فیلم هیچکاکی شابرول که خونسردی بدبینانه مشخصه فیلمساز آن را هرچه برانگیزندهتر میسازد. او موقعیتی خلق میند که در آن احساسها زیر فشار ظواهر خفه شدهاند و بن بست روابط امری بدیهی و پذیرفته شده مینماید. سپس ناگهان قهرمان (بوکه) با توسل به خشونت از آدابدانی طبقاتیاش پا فراتر مینهد و تیزبنی شابرول آنجاست که نشان میدهد حتی این جنایت یا حتی عشق میان اودران و رونه نیز عادات و ملزومات زندگی بورژوائی را محو نمیکند. در دنیای سرد زن بیوفا زن و شوهری با رازی مشترک و گناهآلود، چندان مشکلی در ادامه زندگی با یکدیگر ندارند. فیلمبرداری رابیه عالی است.