"ربکا" (فیتفول) در ماه دوم ازدواج خود با "ریمون" (موتون)، یک روز صبح احساس میکند به محبوب سابقش، "دانیل" (دلون) نیاز دارد. او سوار موتورسیکلت خود میشود و بهطرف هایدلبرگ و دانشگاهی که "دانیل" در آن تدریس میکند میرود. در راه، روزهای گذشته و آشنائیاش با "دانیل" را به یاد میآورد و خاطره ازدواج با "ریمون" در ذهنش زنده میشود: "دانیل" در مراسم عروسی به او همین موتورسیکلت را هدیه کرده بود. "ربکا" به هایدلبرگ میرسد، اما تصادف میکند و کشته میشود...
٭ کاردیف جز در کادر گرفتن اندام فیتفول و تأکید بر حرکتهای او و دلون به هنگام رودرروئی، کار عمدهای انجام نمیدهد. بدین ترتیب، داستان مصور بیپرده او تنها میتواند مشتاقان قدیمی مجلات آن چنانی را ارضا کند.