"چارلی گوردون" (رابرتسن) مردی سیساله است، اما مغز یک کودک شش ساله را دارد. روزها کار میکند و شبها به مدرسه شبانه میرود. "آلیس" (بلوم)، معلم دلسوز مدرسه، او را به کلینیکی میبرد که متخصص جراحی مغز ـ "دکتر نمور" (جانی) ـ روانپزشک ـ "دکتر استراوس" (اسکالا) ـ آن آزمایشەای موفقیتآمیزی روی مغز موشها انجام دادهاند و معتقدند عقبماندگی ذهنی را با عمل جراحی درمان میکنند. "چارلی" بهعنوان نخستین بیمار "انسان" آنان تحت عمل قرار میگیرد و نتیجه بسیار موفقیتآمیز است. او به سرعت همه چیز را یاد میگیرد و به "آلیس" دل میبندد. اما ظاهراً موشهای آزمایشگاهی دوباره به حالت اول بازگشتهاند و "چارلی" نیز منتظر بازگشت به وضعیت پیش از عمل جراحی است...
٭ ناگوارترین جنبه فیلم، نه در سوژه غامضش و نه در پرداخت ناشیانه و طبق مد روزش، که در سانتیمانتالیسم بیش از حد و اصرار و تأکید بر آن است. اگرنه چه لزومی دارد که حتماً "چارلی" را پشت یک میز و صندلی کودکانه و تخته سیاه کوچولوئی که معمولاً از آن استفاده میکنند، نشان داد؟ آیا برای بیدار کردن غریزه مادری تماشاگران و جلب توجه دلسوزانه آنان نیازی به این صحنهها هست؟ موسیقی متن فیلم را شانکار هم ساخته و هم نواخته است.