انگلستان، دهه ۱۸۷۰. دختر جوان و سرسختی بهنام "بتسابه اوردن" (کریستی) مزرعه عمویش در ودربری را ارث میبرد و به استقلالی که میخواسته، میرسد. کمی بعد، یکی از همسایههای سابقش، "گابریل اوک" (بیتس) را استخدام میکند تا چوپانش باشد؛ در عین حال به محبت "گابریل" اعتنائی نمیکند و در عوض به مزرعهداری بهنام "ویلیام بولدوود" (فینچ) توجه نشان میدهد. "ویلیام" به "بتسابه" پیشنهاد ازدواج میدهد و "بتسابه" هم قول میدهد که در مورد آن فکر کند. اما به "فرانک تروی" (استامپ)، گروهبان سوارهنظام، دل میبندد و بیخبر از اینه "تروی" ازدواج نامزد قبلیاش ـ که از او باردار هم هست ـ را بهدلیلی احماقانه بر هم زده، با او ازدواج میکند. "تروی" بیشتر ثروت "بتسابه" را در قمار به باد میدهد و نظم مزرعه را بر هم میریزد، ما وقتی میشنود نامزد سابقش به هنگام زایمان مرده است، همه چیز را رها میکند و راهی اقیانوس میشود. با شنیدن خبر مرگ "تروی"، "بتسابه" به "ویلیام" قول ازدواج میدهد، ولی در جشن نامزدیشان "تروی" سر میرسد و "ویلیام" خشمگین او را میکشد. "ویلیام" به زندان میافتد و کمی بعد، "گابریل" به "بتسابه" میگوید که قصد دارد به امریکا مهاجرت کند. "بتسابه" که تازه به ارزش حمایت و توانائیەای "گابریل" پی برده، او را راضی میکند که بماند و شوهر او باشد.
٭ اقتباسی وفادارانه رافائل از مران درخشان هاردی با کارگردانی خوب شلهزینجر، موسیقی همواره شنیدنی بنت و فیلمبرداری خیرهکننده روگ ( که فضای "پاستورال" فیلم را درخشانتر کرده است)، به یک اثر کاملاً سینمائی با تأثیرات ادبی محدود بدل شده است. هر چهار بازیگر فیلم مسحور کنندهاند اما بیش از همه فینچ و بیتس توانستهاند به نقشهای یکنواختشان روحی تازه ببخشایند.