تابستان سال ۱۹۶۷. پنج جوان، "ورونیک" (ویازمسکی)، "گیوم" (لئو)، "هانری" (سمنیاکو) ـ که هر سه دانشجو هستند ـ، "کیریلوف" (بروئین) نقاش و "ایوون" (برتو) دهقانزاده در یک آپارتمان تیمی زندگی میکنند و دوباره "مائو" و اعتقادات مائوئیستی بحث و مشاجره میکنند. هر کدام از آنان با توجه به زمینه مطالعه و علاقه خود راه حل اساسی منجر به پیروزی را ارائه میکند. "ورونیک" همه را متقاعد میکند که راه حل منطقی "عمل"، ترور افراد است و "کیریلوف"که نمیتواند بهعنوان تروریست فعالیت کند، دست به خودکشی میزند. "هانری" نیز بهدلیل مخالفت با خشونت، از هسته اخراج میشود و "ورونیک" پس از کشتن اشتباهی آدمی بیگناه، یک مقام روس را ترور میکند. سرانجام با پایان تعطیلات تابستان، هسته از هم میپاشد و هرکس بهدنبال کار خود میرود...
٭ به نظر گدار، پنج قهرمان ماجرا "رابینسن کروزوهائی که مارکسیسم یاور همیشه حاضر آنان است" هستند آنان کانون فعالیت علیه کمونیست شوروی است. فیلم روایت حادثههائی است که تعلیق دراماتیک آنها با مفاهیم ایدئولوژیک آغاز میوشد ـ و در عمق به بیانیهای علیه بورژوازی و امپریالیسم بدل میشود. از سوی دیگر، جنبههای تکنیکی فیلم، مثل رنگ، صدا، نورپردازی، حرکتهای دوربین و نمایش شخصیتها، که گاه از نقشهای خود خارج میشوند تا رو به دوربین شح حالشان را بازگو کنند، در مجموع اثری کمنظیر خلق کردهاند.