"پل" (کان) و "جنیفر" (راس) زوج خوشبختی هستند که در خانه موروثی "جنیفر" در منهتن زندگی میکنند و سرگرمیهای جورواجوری دارند. روزی "جنیفر" با "لیزا" (سینیوره)، فروشنده لوازم آرایشی، آشنا میشود و کنجکاو از رفتار مرموز او، به خانه دعوتش میکند. "لیزا" برای جبران محبت، دو تپانچه، که چای آنها میان کلکسیون اشیای مختلف "پل" خالی جلوه میکند، به آنان هدیه میدهد تا با بازی ترسناک رولت روسی آشنا بشوند. "پل" به شوخی تپانچه را به سوی پادوی خانه، "نورمن" (استرود)، شلیک میکند، و "نورمن" کشته میشود. "پل" و "جنیفر" هراسان از این اتفاق، جسد را مثل مجسمه گچ میگیرند ـ اما تمام اینها توطئه و تبانی "پل" و "لیزا" برای تصاحب ثروت "جنیفر" است....
٭ وقایع فیلم، تا صحنهای که "لیزا" وارد داستان میشود، از ابهام دلپذیری برخوردار است، اما از آن پس، فیلمنامه به سمت شیطان صفتان (هانری ژرژ کلوزو، ۱۹۵۴) گرایش پیدا میکند و طرح داستانی مشابهی را پی میگیرد. هرینگتن در خلق فضای هراسآور داستان موفق است، اما پس از نیمه نخست، زمانی که هویت شخصیتها و مقاصد اصلیشان روشن میشود، تماشاگر احساس میکند گول خورده است. سینیموره، که در شیطانصفتان نقش اصلی را برعهده داشت، در این فیلم نیز بازی بسیار موفقی ارائه میدهد.