سال ۱۸۲۰. آبنر هیل" (فون سیدو) مبلغ جوان مذهب پروتستان، مأمور میشود تا تعالیم مسیح را به اهالی کافر هاوائی عرضه کند. اما پیش از آن تصمیم به ازدواج میگیرد و از جروشا براملی" (اندروز) خواستگاری میکند. "جروشا" دلباخته "ریفر" (هریس) ناخدای عامی است که مدتهاست خبری از او نشده و دیگر امیدی به او ندارد. "جروشا" به "آبنر" ازدواج میکند و به هاوائی میرود. در آنجا "ملکه مالاما" (لاگارد) و اهالی از آنان استقبال میکنند. "آبنر" مصمم است تا جلوی اعمال بهنظر او گناهکارانه بومیان را بگیرد، اما فعالیتهایش جز ویرانی و مرگ ارمغانی ندارد...
٭ اقتباسی از رمان میچنر که در دوره تاریخی حساسی به کشمکش برخورد دو تمدن متفاوت میپردازد. ابتدا قرار بود که فرد زینهمان فیلم را کارگردانی کند اما عاقبت هیل وظیفه ساختن یکی از پیچیدهترین و دشوارترین فیلمهای هالیوودی را برعهده گرفت. کارگردانی او منسجم و جنبههای فنی اثر فوقالعاده است، اما زمان نمایش طولانی آن گهگاه، کار را به ملامت میکشاند. بازیها نیز در کنار کارگردانی، به تراژدی شخصی فیلم عمق خاصی میبخشند؛ بهخصوص فون سیدون با بازی درخشانش شخصیتی ملموس، اگرچه نه چندان سمپاتیک ارائه میدهد. دنباله فیلم: ۱۹۷۰ ـ اهل هاوائی به کارگردانی تام گریز و همکاری چارلتن هستن، جرالدین چاپلین و جان فیلیپلا.