جنگ جانی دوم. پس از حمله نازیها به رومانی، عدهای از مردم، که "نامطلوب" شناخته میشوند، به اردوگاههای کار اجباری فرستاده میشوند. "یوهان موریتس" (کوئین) کشاورز سادهلوحی است که همراه با دیگران به اردوگاه اعزام میشود؛ اما با یکی از همقطارانش از اردوگاه میگریزد و به مجارستان میرود. لیکن دوباره دستگیر میشود و به بیگاری میرود. یک ژنشناس آلمانی با دیدن چهره "یوهان"، او را از نخبگان نژاد برتر تشخیص میدهد و عکس او روی جلد مجلات سرتاسر اروپا چاپ میشود. "یوهان" بیآنکه بداند موضع طرفهای درگیر در جنگ چیست، به یکی از چهرههای سرشناس نازیها بدل میشود و بعدها، به دادگاه احضار میشود. اما سرانجام نامه تأثرآور همسرش باعث نجاتش میشود و بار دیگر در زادگاه خود، به او میپیوندد...
٭ داستانی، کمی، باورنکردنی که به هیچوجه با تمهیدات گوناگون کارگردان نمیتواند باورکردنی شود. شاید اگر فیلم در هالهای از کمدی روایت میشد، تماشاگر میتوانست سرانجام به نتیجه برسد که آنچه دیده فقط برای سرگرمی بوده و ابداً واقعیت نداشته است. علاوه بر آن، انتخاب بازیگران و لهجه آنان نیز از خطاهای راهیافته در ساختن فیلم است: لیزی ایتالیائی نقش یک زن رومانیائی را بازی میکند و انگلیسی حرف میزند؛ چهره مکزیکی کوئین نیز، که باز قرار است رومانیائی باشد شمایل ایدهآل و اصیلنژاد آریائی شناخته میشود. اما موسیقی دلرو در یادها میماند.