بریتیش کلمبیا حدود سال ۱۸۵۰. "ژان لابت" (رید)، دامگذار تنومند و ژولیده، با تعداد زیادی پوست خز گرانقیمت به یکی از مهاجرنشینها میآید و تاجر پوستی (سوناوکس) را فکر میکرده او مرده، غافلگیر میکند. "لابت" میخواهد زن بگیرد، اما میان زنانی که میبیند به موفقیت چندانی نمیرسد. وقتی زن تاجر پوست (چیلکات) میفهمد که او پول خوبی بابت پوستها گرفته، دختر کرولال یتیمی بهنام "ایو" (توشینگهام) را که در خانهاش کار میکند، در مقابل پولها به او میدهد. "لا بت"، "ایو" را به کلبهاش میبرد و سعی میکند زندگی در طبیعت وحشی را به او بیاموزد. وقتی پای "لابت" در یکی از دامهای خودش گیر میکند، "ایو" شب و روز از او پرستاری میکند و بالاخره هم پای قانقاریائیاش را قطع میکند. با این همه "ایو" هنوز نمیتواند با زندگی "لابت" سازگار شوود و ترکش میکند. پس از رهائی از دست سرخپوستان به مهاجرنشین برمیگردد و بالاخره، پیشنهاد ازدواج کارمند تاجر پوست را میپذیرد، ولی شب عروسی ناپدید میشود: او رفته تا با "لابت" زندگی کند.
٭ داستانی ساده از بدویت و جنگل نشینی که ساده هم روایت میشود. اشکال هم همینجاست: امکان دارد مهاجرنشینان اولیه کانادا آدمهای سادهای بوده باشند، اما فیلمنامه آنان را کاملاً زمخت و وحشی جلوه میدهد. رید و توشینگهام نمیتوانند نقشهای تکبعدی خود را گسترش دهند. با این حال فیلمبرداری کراسکر از لوکیشنهای طبیعی جبران ضعفهای کار را میکند و صحنه حمله گرگها هم بسیار خوب ساخته شده است.