"فیفی" (آورون) سارقی است که علاقه خاصی به ساعتهای مختلف دارد. او یک بار هنگام فرار از دست پلیس، به سیرکی پناه میبرد و در میانه کار رام کننده شیرها (لامبر) وارد صحنه میشود. مدیر سیرک (دلفوس) نیز تشخیص میدهد که "فیفی" برای کار نمایش استعداد دارد. "فیفی" ادعا میکد میتواند پرواز کند ـ و واقعاً هم این کار را انجام میدهد. او در سرتاسر کشور کارهای مختلفی انجام میدهد و به چند نفر کمک میکند. سرانجام نیز پس از ماجراهای فراوان از دختر نمایشگر سیرک (نگره) تقاضای ازدواج میکند...
٭ گرچه عصر ما عصر فضاست، اما میل نوستالژیک پرواز ـ مثل پرندگان ـ ظاهراً به قوت خود باقی است. لاموریس، که اشتیاق فراوان خود به پرواز را با بادکنک سرخ، ۱۹۵۶ و سفر با بالون، ۱۹۶۰ (و بعدها باد صبا، ۱۹۷۱) هم نشان داده، در این فیلم نیز نشاط کودکانهای را با پرواز فرشتهسان آورون بر فراز آسمانها به تماشاگران منتقل میکند. اما فرشتهای که در این فانتزی افسانه پریانی به روی مردم ساعت پرتاب میکند، بانی صحنههای تازه و غریبی است که حداقل در شکل کمدی بزنبکوبی، در حیطه آثار لاموریس جائی نمییابند.