"سال نازرمن" (استایگر) یکی از یهودیان بازمانده از اردوگاههیا جنگ جهانی دوم که تمام خانوادهاش به دست نازیها کشته شدهاند، یک مغازه سمساری را در هارلم میگرداند. زنده ماندن او برایش تنها سرگشتگی، رنج و خاطرات دردناک را به بار آورده است. او ایمانش را از دست داده و نسبت به دنیای بیرون از مغازهاش بیاعتنا و بیاحساس است. "اورتیز" (سانچز) شاگرد او و مددکاری بهنام "مریلین برچفیلد" (فیتس جرالد) بیهوده میکوشند او را با زندگی آشتی دهند و به درونش راهی بجویند. در مقابل، "سال" مرتب سنگدلتر و پرخاشجوتر میشود، در حالی که ضمناً رابطهای هم با "تسی" (کیمبرل) بازمانده دیگر جنگ که شوهرش در آن زمان قربانی شده برقرار میکند...
٭ لز فیلمهای مطرح دهه ۱۹۶۰ و درباره مضمونی مکرر اما ملتهب: تأثیرات روانی جنگ بر یک بازمانده، در اینجا یک شاهد عینی و قربانی بالقوه. سبک صریح و خشن لومت در برابر این دستمایه در زمان خودش توجه را جلب کرد، اما امروزه دیگر بداعتی ندارد. مهمترین جنبه بصری فیلم کاربرد رجعت به گذشتههائی بسیار کوتاه و سریع برای نمایش ذهن آشفته و نابهسامان شخصیت اصلی است که با پرداخت واقعنمای زمان حال ماجرا، چندان هماهنگ نیست و بیشتر متظاهرانه مینماید. بازی استایگر درخشان است و موسیقی جونز نقش عمدهای در فضاسازی دارد. در کنار تپه (لومت، ۱۹۶۵)، سمسار مرحلهای دیگر از روند روی آوردن هرچه بیشتر و بیانعطافتر لومت به مضامین "جدی" و "سنگین" بود که نتیجهاش آمیزهای از احساسهای پراکنده و ملالی غالب را نشان میدهد.