جنگ جهانی دوم در خاور دور رو به پایان است، اما برای اسرای جنگی، چانگی گائول سنگاپور، هیچ امیدی برای رهائی نیست، همه اسرا نحیف و ژندهپوشند؛ بهجز یک سرجوخه آمریکائی بهنام "کینگ" (سیگل). "ستوان گری" (کورتنی)، رئیس اردوگاه میٔاند که یونیفورم اتو کشیده و ظاهر شاداب "کینگ" نتیجه زدوبندهایش با نگهبانان فاسد اردوگاه است و تصمیم میگیرد "کینگ" را تنبیه کند. "کینگ" با یک ستوان خلبان انگلیسی بهنام "مارلو" (فاکس) دوست میشود که زبان مالایائی را میداند و به دردکارهای پنهانی "کینگ" میخورد. "کینگ" موش پرورش میدهد و گوشت موشهای جاق و چله را جای گوزن جنگلی به افسرها میفروشد. "مارلو" طی تصادفی زخمی میشود و میخواهند بازویش را قطع کنند، اما "کینگ" پادزهر لازم را میدزدد و او را نجات میدهد. "گری" شواهد لازم را برای محکوم کردن "کینگ" جمعآوری کرده، ولی ژاپنیها اعلام میکنند که جنگ تمام شده است. سپس، "کینگ" و "مارلو" در واحدهای جداگانه اسرای آمریکائی و انگلیسی از اردوگاه خارج میشوند.
٭ قرار است این اثر چیزی بیش از یک فیلم از نوع زندان دیگر باشد. چنانکه پیش از عنوانبندی فیلم میآید، این داستان تنازع بقا در زندان "چانگی" است. فوربز در فیلمنامه کوشیده شخصیتهای متعددی را ترسیم و معرفی کند اما این باعث از دست رفتن نکته اصلی فیلم ـ جدال کینگ" و "گری" و نقش "مارلو" دراین میانه ـ شده است. بهعنوان کارگردان هم فوربز کار مهمی نکرده است. تنها نکته منسجم فیمل موسیقی باری است که پسزمینهای خوفانگیز به برخی از صحنههیا بیسروته فیلم میبخشد. بهرغم مجموعه جذاب بازیگران و واقعینمائی در صحنهپردازی، فیلم اثری قراردادی باقی میماند.