"نورمن" (ویزدم) بهعنوان شیرفروش نزد "آقای گریمسدیل" (چاپمن)، مالک یک کارگاه کوچک تولید لبنیات، کار میکند. او یک روز صبح به هنگام توزیع شیر میبیند "آستین" (پرینگل)، شیرفروش یک شرکت بزرگ لبنیاتی، زودتر دست به کار شده، شیشههای خالی کارگاه "گریمسدیل" را، که جلوه در خانهها گذاشته شده، میشکند و شیشههای پر شرکت خودشان را جایگزین آنها میکند. "گریمسدیل"، که بارها با شرکت رقیب درگیر شده، سرانجام پیشنهاد میکند که حاضر است مشارکت آنان را بپذیرد...
٭ تنها تفاوت سحرخیز با کمدیهای دیگر ویزدم در رنگی بودن آن و نبود یک قهرمان زن است که به "نورمن" محبت داشته باشد و از سروفاداری او را ستایش کند. اما اینجا اسبگاری شیر "نورمن" هست تا اگر قرار است لحظههای اشک آورو احساساتی معمول کارش تکرار شوند، نقش خود را بازی کند!