سال ۱۵۰۸. "پاپ ژولیوس دوم" (هریسن) دامنه حکمرانیاش را گسترده میکند و به معمارش، "برامانته" (اندروز) مأموریت میدهد تا کلیسای "سن پیتر" را در رم بسازد. "میکل آنژ" (هستن) نیز کار مجسمهها و نقش برجستههای کلیسا را برعهده میگیرد؛ اما بهزودی به واتیکان فرا خوانده میشود تا سقف دیر اختصاصی پاپ را نقاشی کند. "میکلآنژ" ابتدا در اعتراض به اینکه ناقشی نیست، حاضر به انجام کار نمیشود. تا اینکه تحت تأثیر تصاویر کتاب مقدس در فصل آفرینش، نقاشی را با مشکلات بسیار آغاز میکند. اما پس از اینکه از داربست میافتد، تصمیم میگیرد تا اثرش را نیمه تمام رها کند. پاپ نیز با تهدید، او را به ادامه نقاشی وا میدارد و سرانجام "شام آخر" به پایان میرسد....
٭ مشکل فیلمنامه، که براساس رمان پرآوازه استون نوشته شده و "زندگی میکلآنژ" را روایت میکند (مثل فیلمنامه بسیاری از فیلمهای "باشکوه") ساده شدن بیش از اندازه است؛ گرچه این سادگی، برای آن که تماشاگران عادی سرتاسر دنیا را ارضا کند و برایشان جذاب باشد، چارهناپذیر مینماید. و گرنه شیوه "داستان مصور"ی فیلم هرگز نمیتواند تصویری کامل و بیعیب از یکی از پیچیدهترین، با استعدادترین و نادرترین هنرمندان تاریخ بشر به دست دهد و فرایند پررمز و راز الهام و انگیزشهای او را به تصویر بکشد.