پس از بمباران بندر پرلهاربر، تعداد از کشتیهای مریکائی توانستند از مهلکه جان سالم به در ببرند؛ از جمله کشتی "ناخدا راکول" (وین) و دستیارش، "پل ادینگتن" (داگلاس). "راکول"، که اکنون به کار دفتری روی آورده با "مگی" (نیل)، پرستار نیروی دریائی، آشنا میشود و در مییابد پسرش نیز به "آنالی" (هاوورت)، دوست "مگی"، علاقهمند است. "آنالی" به پسرک بیاعتناست؛ با "پل" به گردش میرود و پس از آنکه مودر سوء استفاده قرار میگیرد، خودکشی میکند. "پل" نیز که به عذاب وجدان دچار شده، فرماندهی یک مأموریت هوائی مرگبار را برعهده میگیرد و پیش از کشته شدن، موقعیت ناوگان دریائی دشمنان ژاپنی را شناسائی و مخابره میکند. در اینجا ناوگان دریائی آمریکا به فرماندهی "راکول" عازم نبردی دریائی میشود...
٭ روایت ۱۶۷ دقیقهای پرمینجر میخواهد این "پیام" را به تماشاگر تفهیم کند که جنگ مثل باتلاق است و تنها کسانی که قوی باشند از آن خود را بیرون خواهند کشید. او در این نخستین فیلم "باشکوه" جنگی ـ دریائی خود، فقط شخصیت "ناخدا راکول" را بیمجازات بهسرانجام میرساند و بقیه شخصیتها جزای جرم و جنایت و تجاوز خود را با از دست دادن جانشان میپردازند. پرمینجر، که اندکی دیر به فکر ساختن این فیلم مربوط به جنگ جهانی دوم افتاده، انتقادهای احتمالی را با گفتوگوهای اصولی و دقیق و بازیهای خوب و پراحساس انبوهی از بازیگران ـ از هر دو نسل قدیم و جدید هالیوود ـ جبران میکند و روایتی جذاب و رضایتبخش را روی پرده میبرد.