آسید مرتضی كبوترباز كه با مادر نابینایش زندگی میكند. یك كبوتر طوقی دارد كه چشم همه كبوتربازهای محل دنبال اوست. دایی مرتضی آسیدمصطفی برای خواستگاری نامزدش طوبی مرتضی را به شیراز میفرستد. اما مرتضی خودش عاشق طوبی میشود و پس از مراسم عقد طوبی را به كاشان میبرد بی آنكه مادر و داییاش را از این موضوع باخبر سازد. مادر مرتضی متوجه رابطه آن دو میشود و موقعی كه پسرش را سرزنش میكند مصطفی سر میرسد و از ماجرا باخبر میشود. مصطفی كه نمیداند طوبی به عقد مرتضی درآمده است عباس گاریچی و جواد خال دار را كه با مرتضی خصومت دارند مأمور كشتن مرتضی میكند. وقتی طوبی حقیقت را به مصطفی میگوید مصطفی از كشتن خواهرزادهاش صرف نظر میكند. عباس كه چشمش دنبال كبوتر طوقی است ناخواسته مرتكب قتل طوبی میشود و مرتضی پس از كشتن عباس هدف گلوله امنیهای قرار میگیرد و از پا در میآید.