ارباب روستا مالك تنها آسیاب آبادی است و حق اهل آبادی را ضایع میكند. او و عواملش از ساخته شدن آسیابی دیگر جلوگیری میكنند و از انتقال سنگ آسیاب عظیمی كه سنگ تراش ساخته جلوگیری میكند. وقتی عوامل ارباب سنگ تراش را زخمی میكنند مرد تازه واردی موسوم به غربتی پیكر زخمی او را به روستا میآورد و در صدد مقابله با ارباب و ایادیاش برمیآید. اهالی از همراهی با او هراس دارند و فقط محمدحسن آهنگر، یاور، و فاطمه و یك روحانی به او كه نفعی در انتقال سنگ آسیاب به روستا ندارد، مساعدت میكنند. آنها با زحمت بسیار سنگ را به آبادی منتقل میكنند و وقتی ایادی ارباب روبهروی آنها میایستند سنگ از شیب تپهای رها میشود و خانه اربابی را ویران و افرادش را تار و مار میكند.