آقای هالو از شهرستان عازم تهران میشود تا همسر مناسبی اختیار كند. در گاراژ تهران پس از این كه چمدانش ربوده میشود، با زنی به نام مهری آشنا میشود و با او قرار ملاقات میگذارد. محمدی پور دوست آقای هالو كه بنگاه معاملات ملكی دارد او را وارد معاملهای پردردسر و بی سرانجام میكند. آقای هالو وقتی مهری را میبیند او را از فتح الله كه صاحب كافه ای در شمیرانات است، خواستگاری میكند اما بعد در می یابد كه مهری دختر صاحب كافه نیست و معشوقه مرد باج گیری به نام حبیب است. آقای هالو به حبیب میگوید كه قصد دارد آب توبه بر سر مهری بریزد و او را به عقد خود درآورد. اما حبیب او را كتك میزند. سرانجام آقای هالو با احساس سرشكستگی سوار بر اتوبوس به زادگاه خود بازمیگردد.