ـ تابستان ۱۹۸۴، تکزاس ویل، سی سال از آن روزگاری میگذرد که ̎دوئین̎ (بریجز) کاپیتال تیم فوتبال امریکائی مدرسه بود و ̎جیسی̎ (شپرد)، ملکهٔ دبیرستان. اکنون این شهر تکزاسی که نزدیک ̎ویچیتافالز̎ قرار دارد خود را برای جشن صدمین سال احداث آماده میکند. قیمت نفت پائین آمده، بانکها در وضعیت نامناسبی قرار دارند و ̎دوئین̎ دوازده میلیون دلار بدهکار است. همسرش، ̎کارلا̎ (پاتس) به پوچی رسیده، بچههایش همه مشکل دارد و خودش هم روزگار محنت باری را میگذارند. ̎جیسی̎ پس از یک دورهٔ نسبتاً موفق بازیگری و اقامت در ایتالیا و مرگ تنها فرزندش، به شهر برگشته است. آدمهای شهر حدس میزنند که همان رابطهٔ عاطفی دوران مدرسه دوباره بین ̎دوئین̎ و ̎جیسی̎ به وجود خواهد آمد.
ـ برای تکزاس ویل نمیتوان مثل آخرین نمایش فیلم (ساختهٔ خود باگدانوویچ، ۱۹۷۱) مرثیه سرائی کرد چرا که خود با گدانوویچ هم دیگر آنقدر تلخ و غمگین نمیاندیشد. اما فیلم همانقدر احترام برانگیز است که آخرین نمایش فیلم و همانقدر دوستداشتنی که میشود چندین بار به تماشایش نشست. مایههای طنز افزوده شده بر داستان اول که تکزاسویل را شکل میداد همانقدر شکل یافته تا باور کنیم باگدانویچ نمیتواند فیلم بد بسازد. نمونهای دیگر از تسلط کارگردان روی اجزای کار و قواعد نوع فیلمسازی مورد علاقهاش.