ـ ̎خانم فلاکس̎ (شر) مرتب درگیر رابطههای بیفرجام با مردان نامناسب میشود و برای حفظ آبرو مجبور است از این شهر به آن شهر برود. دو دختر او، ̎شارلوت̎ (رایدر) و ̎کیت̎ (ریچی) ظاهراً به این وضع خو گرفتهاند. خانواده در ادامهٔ نقل و انتقالهایش به ماساچوستس میرود و آنجا ̎شارلوت̎ با مرد جوانی به نام ̎جو̎ (شوفلینگ) آشنا میشود و همچنین مجذوب راهبههای یک صومعه و زندگی آرام و رضایتمندانهشان میگردد. زندگی ̎خانم فلاکس̎ وقتی دگرگون میشود که ̎لو̎ (هاسکینز) او را مییابد و به این نتیجه میرسد که این خانواده نیاز به قدری ثبات و تعادل دارد. او سعی خود را میکند تا رابطهٔ پایدارتری با ̎خانم فلاکس̎ برقرار کند. در این حین ̎شارلوت̎ دچار بحران میشود.
ـ موضوعی در حالت عادی نهچندان خوش آیند ـ خانوادهٔ مجبور به جابهجائی در اثر بوالهوسیهای مادر و دختران رها شده به حال خود ـ که به لطف پرداخت عجیب و ابتکاری، فیلم خوش آیند و دلچسبی از کار در میآید. در دنیای فیلم، عناصر واقعی و جزئیات اغراق شدهٔ غیرواقعی در جوار یکدیگر به سر میبرند (طراحی صحنه، کار استوارت وورتسل، هم نقش خودش را در خلق چنین فضائی دارد) به ویژه شخصیت غیرعادی مادر و دخترهایش، پس زمینه واقعگرایانهٔ داستان را تحت الشعاع قرار میدهد. شر در نقش مادر تمام ویژگیهای پرسونای آشنای خود را همراه میآورد، طوریکه انگار ستارهٔ آشنا یک سره از روی صحنهٔ عرض اندام به آشپزخانهٔ کوچک رفته است. رایدر بار دیگر نقش دختر گوشهگیر و حاشیهنشین درگیر بحران بلوغ را به زیبائی ایفا میکند و ریچی به نقش خود، ملاحتی خاص میبخشد. وابستگی این سه به یکدیگر در قالب خانوادهای نامتکی به مرد، پریهای دریائی را افسونی متفاوت میبخشد و بنجامین حساسیت قابل ملاحظهای در قبال دستمایه نشان میدهد.