ـ مصر باستان. کاهنی جوان بهنام "ایم ـ هو ـ تپ" (کارلوف) سخت دلیاخته شاهزاده خانمی بهنام "آنک ـ اس ـ ان ـ آمون" (یوهان) است و وقتی شاهزاده خانم میمیرد، میکوشد او را به زندگی بازگرداند. این حرکت "ایم ـ هو ـ تپ" خشم کاهن اعظم و فرعون را برمیانگیزد و به این سبب او را زنده زنده مومیائی میکنند و همراه شاهزاده خانم به خاک میسپارند. قرنها بعد وقتی گروهی از دانشمندان مقبره را باز میکنند، "ایم ـ هو ـ تپ" در هیئت تازه یک دانشمند کریهالمنظر مصری بهنام "آردت بی" حیاتی دوباره مییابد و سعی میکند به پیکر شاهزاده خانم که در موزهای در قاهره نگهداری میشود، جانی تازه ببخشد؛ اما توفیقی نمییابد. پس از آن با دختری بهنام "هلن" (یوهان) برخورد میکند و به تصور اینکه روح محبوبه در جسم "هلن" را به دام میاندازد و رازش را با او در میان میگذارد. "هلن" نیز یکی از الهههای مصری را به کمک میطلبد و الهه با نیروئی جادوئی "آردت بی" را به خاکستر بدل میکند.
ـ گذشت زمان تا حد زیادی از تأثیر صحنههای هراسآور فیلم کاسته، اما امتیازهای اصلی آن، از جمله فضاسازی مصر باستان (حاصل تجربیات اکسپرسیونیست کهنهکاری مثل فرویند) و بازی کارلوف، همچنان چشمگیر هستند. مومیائی از قاعده کلی فیلمهای ترسناک دههٔ ۱۹۳۰ (قاعدهای که یک دهه بعد با فیلمهای تهیهکننده نامدار، وال لوتن نقض میشود) تبعیت میکند: هیولا همیشه از "خارج" وارد محیط کشورهای متمدن (در اغلب آثار، آمریکا) میشود. درونمایه اصلی، برخورد "تحجر" اوهام و خرافات پوسیدهای که در وجود مومیائی تجلی مییابد. با "تمدن"ی است که در قالب گروه دانشمندان غربی وارد "حیطه" آن میشود. و به این ترتیب میتوان مومیائی را همراه با آثاری مثل دراکولا (تاد برانینگ، ۱۹۳۱) و فرانکنستاین (جیمز ویل، ۱۹۳۱) واضع قراردادهای نخستین دوره فیلمهای "هیولا"یی تاریخ سینما دانست (که در آنها همواره "زیست محیط" هیولا مورد تعرض نمایندگان جامعه قرار میگرفت). در دهه ۱۹۵۰ فیلمهای هیولائی "دوقطبی" (مثل مخلوقی از تالاب سیاه، ساخته جک آرنولد، ۱۹۵۴) جایگزین این نوع آثار میشود.