به دلیل حرفهای که ̎ایلیاد̎ برگزیده است، ̎اوجی̎ و ایلیاد پس از ازدواج، ناچار از مهاجرت از شمال به تهران میشوند. اما در همین زمان پدر اوجی درمیگذرد و او که مسئولیت ادارۀ خانواده بر دوشش میافتد، ناچار به انصراف از سفر میشود.
اوجی در ادارهٔ پست شهر مشغول کار میشود و یک بار که پول اداره پست گم و کیف او پیدا میشود، همهٔ شهر او را به چشم دزد نگاه میکند، شدت ناراحتی سبب افسردگی و بیماری روانی اوجی میگردد. ایلیاد با یاری مردی با نام ̎ابرهیم̎ که سابقهای در دادگستری دارد به تحقیق در این خصوص میپردازد، واقعیت امر عجیب است.