فصل اول: تولد ـ ̎ایبیش̎ و ̎سولماز̎ در دنیای کودکانه خویش، تنها دغدغهای که دارند، حضور ناپدریشان است، در این بین ̎ایبیش̎ که از دنیای کودکانه پای بیرون نهاده، از ناپدری تمکین نمیکند.
فصل دوم: راه ـ ̎ماندنی̎ به همراه جمعی راهی زیارت میشوند، زائران هر یک از خدا خواستهایی دارد و تنها کسی که برای خودش چیزی نمیخواهد، ماندنی است.
فصل سوم: پروانه ـ معلمی که نمیخواهد اسیر ظواهر باشد، زندگی مرفهاش را رها کرده و برای خدمت به روستای دورافتادهای میرود، در اینجا اتفاقی رخ میدهد، این رویداد سبب میشود تا معلم به درک تازهای از زندگی دست پیدا کند.