ـ تا سال ۱۹۱۵. گروهی دانشآموز در یکی از شهرهای آلمان بر اثر تبلیغات معلمشان داوطلب پیوستن به ارتش میشوند. شخصیت اصلی میان آنان پسری حساس و زیرک بهنام "پاول" (ارز) است، که تمام همکلاسیهایش یکی پس از دیگری در جبهه از بین میروند، اما او تا ۱۹۱۸ زنده میماند و درست لحظهای پیش از آنکه رادیو اعلامیه آتشبس را پخش کند، دست بهسوی پروانهای در لابهلای سیمهای خاردار دراز میکند و کشته میشود.
ـ اقتباسی بسیار موفق از رمان نامدار رمارک که به تحلیل دلایل بروز جنگ نمیپردازد، بلکه آن را، پرخشونت و قساوت و بالاتر از آن، پوچ تصویر میکند. آلمانی بودن قهرمانان فیلم نیز بیانگر نکتهای خاص نیست و تفاوتی ایجاد نمیکند؛ چه، اگر اهل هر سرزمین دیگری هم بودند در معرض تهدید مرگ قرار داشتند. به یاد بیاوریم صحنهای را که در آن دو سرباز، یکی آلمانی و دیگری فرانسوی، کنار یکدیگر در حفرهای دراز کشیدهاند و گلولهها مدام از بالای سرشان کمانه میکنند. فیلم هم در گفتوگوها و هم در لحن، بر منفور بودن جنگ تأکید میکند، اما گاه نیز به دامن سانتیمانتالیسم میافتد.