ـ در اواخر قرن شانزدهم، "آرچی" (لوند) و دو مجرم اسکاتلندی از زندانی در سوئد میگریزند تا با کشتی به اسکاتلند بازگردند. آنان سر راهشان، مزرعهٔ "آرنه" (سلاندر) و مایملکش را غارت میکنند و خانوادهاش را میکشند. تنها کسیکه زنده میماند "الزالیل" (جانسون)، دختر "آرنه" است که به بندر میرود، "آرچی" را میبیند، و بیخبر از جنایتی که مرتکب شده، دل به او میبندد...
ـ این بهترین فیلم اشتیلر، داستان عشقی ویرانگر است. برف، نقش مایه غالب آن است و برای بیان مؤکد خلوص احساسات و خلق فضائی تقریباً غیرواقعی بهکار گرفته میشود. اما در صحنه پایانی، دریا بهعنوان نمادی از آزادی تصویر میشود و کشتی آماده حرکت، امید "آرچی" برای رهائی از مجازات جنایاتش است. استفاده اشتیلر از جزئیات تکنیکی و جلوههای تصویری عالی و تدوین آن، بهویژه در صحنه سوختن خانهٔ "آرنه"، بینظیر مینماید.